2023-04-23 21:01:31
#شاهنامه فایل ۷
#دیباجه گفتار اندر فراهم آوردنِ شاهنامه
سخن هر چه گویم همه گفتهاند / برِ باغِ دانش همه رفتهاند
اگر بر درخت برومند جای / نیابم که از برشدن نیست پای
توانم مگر پایگه ساختن / بر شاخ آن سرو سایهفکن
کسی کو شود زیر نخل بلند / همان سایه زو بازدارد گزند
ازین نامور نامهی شهریار / بمانم به گیتی یکی یادگار
تو این را دروغ و فسانه مدان / به یکسان روشن زمانه مدان
ازو هر چه اندر خورد با خرد / دگر بر ره رمز و معنی برد
یکی نامه بود از گه باستان / فراوان بدو اندرون داستان
پراگنده در دست هر موبدی / ازو بهرهای نزد هر بخردی
یکی پهلوان بود دهقان نژاد / دلیر و بزرگ و خردمند و راد
پژوهندهی روزگار نخست / گذشته سخنها همه باز جست
ز هر کشوری موبدی سالخورد / بیاورد کین نامه را گرد کرد
بپرسیدشان از کیان جهان / وزان نامداران و فرخ مهان
که گیتی به آغاز چون داشتند / که ایدون به ما خوار بگذاشتند
چگونه سرآمد به نیک اختری / بریشان بر آن روز کندآوری
بگفتند پیشش یکایک مهان / سخنهای شاهان و گشت جهان
چو بنشیند ازیشان سپهبد سخن / یکی نامور نامه افگند بن
چنین یادگاری شد اندر جهان / برو آفرین از کهان و مهان
#دیباجه گفتار اندر داستانِ ابومنصور دقیقی ۸
چُن از دفتر اين داستانها بسى / همى خواند خواننده بر هر كسى
جهان دل نِهاده برين داستان / همان بخردان نيز و هم راستان
جوانى بيامد گشاده زبان / سخن گفتنی خوب و طبعی روان
به شعر آرم اين نامه را گفت من / ازو شادمان شد دل انجمن
جوانيش را خوى بد يار بود / همه ساله با بد به پيگار بود
بدان خوى بد جان شيرين بداد / نبود از جهان دلکش يكروز شاد
برو تاختن كرد ناگاه مرگ / نهادش به سر بر يكى تيره ترگ
يكايك ازو بخت برگشته شد / بدست يكى بندهبر كشته شد
برفت او واين نامه ناگفته ماند / چنان بخت بيدار او خفته ماند
دیباجه #موسیقی گفتار اندر داستانِ دوستِ مهرْبان ۹
دل روشن من چو بگذشت ازوى / سوى تخت شاه جهان كرد روى
كه اين نامه را دست پيش آورم / به پیوند گفتار خويش آورم
بپرسيدم از هر كسى بيشمار / بترسيدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسى / ببايد سپردن به ديگر كسى
و ديگر كه گنجم وفادار نيست / همين رنج را كس خريدار نيست
به شهرم يكى مهربان دوست بود / که با من تو گفتى زهم پوست بود
مرا گفت خوب آمد اين راى تو / به نيكى خرامد همى پاى تو
نبشته من اين دفتر پهلوى / به پيش تو آرم نگر نغنوى
گشاده زبان و جوانيت هست / سخن گفتن پهلوانيت هست
شو اين نامه خسروان بازگوى / بدين جوى نزد مهان آبروى
چو آورد اين نامه نزديك من / بر افروخت اين جان تاريك من
1.8K views18:01