+من و #دید میزدی#فرمانده اره؟!
روی #صورت و چشمان #رنگ تعجب گرفته #فرمانده گفت
+این انصاف نیست که از #زیر کلاه فقط#لب هاتون رو تکون بدید،من باید #جدی باشم پس به دیدن #چشماتون#نیاز دارم!
‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿
این #آخرین ماموریت پارک #چانیول از کره جنوبی و اخرین #زمان دوران زندگی جاسوسی اش بود.
‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿
با لبخندی به #لب های #خون آلودش ،با اشک هایی که توان متوقف کردنشان را نداشت، اهسته و #غمگین لب زد
+فر..مانده...فرمان..ده من!...بیون من!