ویران کن و بگذار که ویرانه بماند از قصهی تو غصهی جانانه بماند! از روی سرم رد شو و نگذار پس از تو جز خاطرهی موی تو بر شانه بماند! از پشت همین پنجرهی بسته گذر کن تا عطر قدم های تو در خانه بماند! آنسوی زمین خنده به لبهای تو آمد باعث شده اینسو گل و گلخانه بماند با یاد تو عشق است که این شاعر مجنون دیوانهی دیوانهی دیوانه بماند (حمید عرب عامری) @farsi_fa 976 views18:32