Get Mystery Box with random crypto!

ادبی ، شعر‌، داستان،بزرگان، ضرب المثل، رمان، شخصیتها ، نویسندگان ، متن کوتاه، خاطرات ، مناظرطبیعت ،

لوگوی کانال تلگرام fazayeadaby — ادبی ، شعر‌، داستان،بزرگان، ضرب المثل، رمان، شخصیتها ، نویسندگان ، متن کوتاه، خاطرات ، مناظرطبیعت ، ا
لوگوی کانال تلگرام fazayeadaby — ادبی ، شعر‌، داستان،بزرگان، ضرب المثل، رمان، شخصیتها ، نویسندگان ، متن کوتاه، خاطرات ، مناظرطبیعت ،
آدرس کانال: @fazayeadaby
دسته بندی ها: ادبیات
زبان: فارسی
مشترکین: 2.92K
توضیحات از کانال

کانالی متفاوت برای تمام اعضا خانواده
مجموعه ای از داستانها و رمان،
اشعار شاعران قدیمی و معاصر و
نوشته های ادبی.

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 9

2022-09-03 17:47:22
زن طلحک فرزندی زایید

سلطان محمود او را پرسيد

كه چه زاده است ؟

گفت:از درويشان چه زايد ؟

پسری يادختری

سلطان گفت مگر ازبزرگان چه زايد ؟

گفت ظلم وجور وخانه براندازی خلق

عبید زاکانی

@fazayeadaby
129 views14:47
باز کردن / نظر دهید
2022-09-03 17:37:53
ان شاءالله،در ماه صفر
باخواندن این دعا از بلا
بدور باشید.
130 views14:37
باز کردن / نظر دهید
2022-09-03 17:34:23
••
جایی که دریا تموم میشه،
آسمون شروع میشه
غم و غصه چرا؟
عظمتِ خدا که تمومی نداره…


عصرتون بهشت
144 views14:34
باز کردن / نظر دهید
2022-09-03 17:33:36
135 views14:33
باز کردن / نظر دهید
2022-09-03 14:20:14
داستان چایی ليپتون را میدانید؟

پدر و مادر جانستون لیپتون
ایرلندی و کشاورز بودند
و به خاطر آفتی که به زمین‌هاشان خورد
تنگدست و مهاجر شدند.
۱۳ ساله بود که باید مدرسه را رها می‌کرد
و برای گذران زندگی کارگر چاپخانه
خیاطی و سپس فروشنده دکان کوچک
پدر و مادرش می‌شد.

در آن زمان چای فقط نوشیدنی
اعیان و اشراف و در انحصار
بازرگانان لندن بود.
لیپتون این انحصار را شکست
در ۴۲ سالگی به سریلانکا سفر کرد
و برای تهیه چای ارزان
با جِیمز تایلِر بازرگان بزرگ چای
در آن سرزمین قرارداد بست
همزمان چای خشک آماده را در
کیسه‌های کوچک به بهای ارزان
عرضه و همگانی کرد که تاکنون
به نام چای لیپتون شناخته است.

میان پرواز تا پرتاب تفاوت
از زمین تا آسمان است


@fazayeadaby
171 views11:20
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 13:35:21
خطرناک ترین نوشیدنی ها برای مصرف دارو

دوغ
آب انار
چای سبز
آب گریپ فروت
نوشیدنی ورزشی
شیر، شیرسویا، اسموتی ھای حاوی شیر
کافئین (قهوه، چای سبز و ...)
39 views10:35
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 08:36:38
پیام امروز
126 views05:36
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 08:33:08
ان شاءالله،در ماه صفر
باخواندن این دعا از بلا
بدور باشید.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌
129 views05:33
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 08:25:23
129 views05:25
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 08:24:10 #سفر_به_دیار_عشق_304

چيز مهمي نيست. باور كنيد.
پيمان:
ـ مي شنويم، حتي اگه مهم نباشه.
چشماش رو مي بنده. لبخند تلخي رو لباش مي شينه. با خودش فكر مي كنه كه تمام اون روزها كه حرفاي مهمي واسه ي گفتن داشت و محتاج
گوشي شنوا بود هيچ كس نه شنيد، نه خواست بشنوه؛ ولي امروزي كه ياد گرفته از هيچ كس انتظار نداشته باشه دو تا غريبه پيدا شدن كه مي
خوان بشنون. آره مي خوان بشنون. حرفاي دل كسي رو كه از همه ي دنيا بريده بود و هيچ اميدي به آينده نداشت! نريمان:
ـ ترنم تو رو خدا يه چيزي بگو.
بعد از چند لحظه مكث با همون چشماي بسته شروع به حرف زدن مي كنه:
ـ شايد مسخره باشه. شايد هم نباشه. نمي دونم، واقعا نمي دونم؛ ولي حس مي كنم كه تو يه جايي از اين كره ي خاكي داره يه اتفاقي ميفته. يه
اتفاق بد .نمي دونم چه اتفاقي. فقط مي دونم هر چيزي كه هست آروم و قرارم رو از من گرفته. اين همه بي تابي، اين همه بي قراري، اين همه
دلتنگي. نمي دونم نشونه ي چيه؟! دلم گواهي خوبي نمي ده. مي دونم يه اتفاقي افتاده. مطمئنم، شك ندا...
نريمان وسط حرفش مي پره:
ـ ترنم من رو كشتي. فكر كردم چي شده؟ دختر از اين فكرا نكن من مطمئنم هيچي نشده.
ـ نمي دونم داداش. هر چند دل من اشتباه نمي كنه. مني كه همه ي زندگيم رو با حرف دلم پيش رفتم الان مي تونم حس كنم كه داره يه
اتفاقايي ميفته.
نريمان:
ـ خانمي وقتي همش به اتفاقاي بد گذشته فكر مي كني همين جوري مي شي ديگه.
پيمان با جديت هميشگيش مي گه:
ـ اگه يه حرف درست تو عمرت زده باشي همينه.
نريمان:
ـ ا ،پيما...
پيمان با بي حوصلگي حرف نريمان رو قطع مي كنه:
ـ ترنم خودت رو با اين فكراي بي خود خسته نكن، من مطمئنم هيچي نشده.
آهي مي كشه و مي گه:
ـ شايد هم حق با شماست. ولي نمي دونم چرا حسم مي گه يه اتفاق ناخوشايندي افتاده، يا در حال افتادنه، يا قراره بيفته و اون اتفاق هر چيزي كه
هست به احتمال زياد مربوط به سروشه؛ چون هيچ چيزي توي دنيا جود نداره كه من رو اين طور بي قرار كنه.
نريمان و پيمان نگاهي به هم مي ندازن. نريمان لبخندي تصنعي مي زنه و مي خواد چيزي بگه كه ترنم اجازه نمي ده.جواب خيلي از چراها رو نمي دونم. پس از جانب من دنبال اين چراها نباش.
نريمان :
ـ ترنم تو حالا بايد به آيندت فكر كني. به اين فكر كن كه بر مي گردي پيش خونوادت. بي گناهيت ثابت مي شه. همه چيز خوب مي شه.
ـ بعضي مواقع آدما عادت مي كنن . د به سكوت هاي طولاني و ناتموم. به تنهايي هاي پي در پي، به غصه هاي روزانه، به اشكهاي شبانه. اون وقته
كه ديگه حتي اگه همه چيز مثل گذشته هم بشه ديگه ظرفيت ندارن. آره نريمان، آره پيمان، آدما وقتي به اين نقطه اي برسن كه من رسيدم ديگه
حتي ظرفيت خوب زندگي كردن رو هم ندارن. اون وقته كه ديگه حتي اگه همه چيز هم ايده آل باشه باز هم باهاش غريبه هستن.
پيمان و نريمان با كنجكاوي بهش زل مي زنند. از حرفاي ترنم سر در نميارن. چيز زيادي از احساسات و زندگي خونوادگي ترنم نمي دونند. فقط از
بلاهايي كه منصور سرش آورده خبر دارن تر. نم همون جور با بغض ادامه مي ده:
ـ فقط كافيه يه روز جاي من زندگي كني، نفس بكشي، اشك بريزي، لبخندهاي تصنعي حواله ي اين و اون كني، اون وقته كه مي فهمي دنيا به
قشنگي اون چيزي كه به نظر مي رسه نيست. بعضي مواقع براي رسيدن به آرزوها دير مي شه، اون وقت حتي اگه زندگي هموني بشه كه يه عمر
آرزوش رو داشتي باز هم باهاش احساس خوشبختي نمي كني. يه جورايي غريبي، با همه چيز، با همه كس. من هميشه بودم؛ ولي در چشم خيليا
نبودم. همه من رو مي ديدن و بي تفاوت از كنارم رد مي شدن. شايد هم خيليا كنارم مي موندن؛ ولي هيچ كس همراهم نمي شد. كنار هم بودن
مهم نيست، مهم همراه هم بودنه .
با تاسف سري تكون مي ده و با لبخند تلخي مي گه:
ـ كه من اون همراه رو نداشتم. هيچ وقت هيچ كس نخواست همراه لحظه هاي تنهايي من بشه. حتي عشقم!
لحظه اي مكث مي كنه و بعد با لرزشي كه تو صداش هويداست مي گه:
ـ شايد همه اين بي تابي ها و بي قراري ها براي ازدواج اونه!
ـ...
ـ يه حسي بهم مي گه داره ازدواج مي كنه، يا ازدواج كرده، يا شايد هم مي خواد ازدواج كنه.
از شدت بغض لباش مي لرزه. نريمان بدجور تحت تاثير قرار مي گيره.
ـ با كسي كه همه ي زندگيم رو از من گرفت .
نريمان:
ـ ترنم بهش فكر نكن.
ـ اي كاش مي شد.
نريمان:
ـ خودت رو ناراحت نكن، دنيا ارزشش رو نداره.
ـ خيلي سعي مي كنم؛ ولي اين ناراحتي ها هم ديگه مهمون هميشگي وجودم شدن!...

ادامه دارد..

@fazayeadaby
131 views05:24
باز کردن / نظر دهید