برگ یخزده باز شدن آخرین حلقهی انگشتش رو از بازوی درخت یاس اح | 是𝗙𝘂𝗱𝗼𝘀𝗵𝗶𝗻
برگ یخزده باز شدن آخرین حلقهی انگشتش رو از بازوی درخت یاس احساس میکرد. خودشو بالاتر کشید اما دیر یا زود باد سردِ مرگ، برگ نحیف رو به زمین میکوبید و پاییز مغلوب زمستان تازه نفس میشد. از پشت شیشهی بخار گرفته نگاهش به درخت کاج افتاد؛ سبز و ایستاده مابین جمعیت از بالا به مهمانهای سالنو نگاه میکرد. ریسههای کوچیک لامپو روی شانههاش انداخته بود و گهگاه عکسهای یادگاری رو همراهی میکرد. هنوز سبز بود، مثل هرسال. دلگرم کننده بود! اگه حلقهی آخرین انگشت برگ یاس باز میشد باز هم نفس درختها به ریهی طبیعت جریان داشت و کسی وجود سبزشون رو فراموش نمیکرد. کاج باید میماند، تا انقلاب بهار . . .