من و تو در این شب محصوریم. خطی از زمان که تو را نگه میدارد. ب | خوشنیّت بدکردار
من و تو در این شب محصوریم. خطی از زمان که تو را نگه میدارد. باریکهای که مرا پیش آغوشت میگذارد. سرما همیشه اینجاست. مثل بزغالهای که خسته از گم شدن است؛ یکجا مینشیند. من تو را میگیرم. ما آتش میشویم. سوزان و رونده، در امتداد این خط. روی این سنگهای جامانده، در انتظار برگشتن حرفهاییم. واژهها را رسم میکنیم. من به نارنجی مینویسم و تو سرخ میشوی. من از وحشیگری زمان میترسم. تو بمان، همیشه اینجارا شب کن. @Goft_Divane