ما حتی خداحافظی هم نکردیم. یعنی کلمهی خدافظ رو دو طرفه به هم | گفتنی هایی که باید گفته شه
ما حتی خداحافظی هم نکردیم. یعنی کلمهی خدافظ رو دو طرفه به همدیگه نگفتیم؛ ما، ما نصفه و نیمه از هم جدا شدیم. طوری که یه بخشی از هر کدوممون توی اونیکی به یادگار جا موند. خیلی حرفا رو به هم نگفتیم؛ نکه نخواییم، نشد که بگیم. نشد یه بشینیم کنار هم و صدای همدیگه رو بشنویم، خیره بشیم به لبخندِ همدیگه، با هم و کنارِ هم زمان بگذرونیم. نشد؛ کلی حسرت به دل ما دوتا موند و همه اینها خلاصه شد تو یه کلمهی سه حرفی؛ "نشد". نشد که دوتایی بریم دنبال رویاهای قشنگی که داشتیم، دوتایی بجنگیم برای هدفای مشترکی که داشتیم، دوتایی با سختیا و مشکلات روبرو بشیم و دلگرم باشیم به بودنِ همدیگه؛ نشد که بشه. ما جا موندیم تو قلبِ همدیگه، تو فکرِ هم دیگه و فقط از زندگی هم رفتیم بیرون. ما از هم خسته نشدیم، از هم نبُریدیم، از هم فراری نشدیم، ولی خیلی راحت از هم دور شدیم. ما دوتا رفتیم اما قلبامون رو پیشِ همدیگه جا گذاشتیم، قلبامونو سپردیم به هم و خودمون از همدیگه دور شدیم. تو رو نمیدونم اما من دلم خیلی تنگ میشه؛ هر روز، هر دقیقه و هر لحظه دلتنگتم و بهت فکر میکنم. دائم گوش به زنگ و منتظر یه حرفم، یه راهِ گریز و برگشت، یه نشونه که تورو برام بیاره، منو برگردونه پیشت تا دوباره حالِ قلبم خوب باشه. ما دوتا نصفه و نیمهایم از همدیگه، باید بگردیم دنبالِ یه راهِ برگشت به هم، باید دوباره بتونیم کنار هم باشیم و برای رسیدن به رویاها و هدفای قشنگی که داشتیم و داریم، تلاش کنیم. ما دوتا باید دوباره دست همدیگه رو بگیریم.