Get Mystery Box with random crypto!

واقعا همه‌ی هم و غم خودم را صرف حل کردن یک مسئله بین مادرم و خ | یادداشت‌های یک روانپزشک

واقعا همه‌ی هم و غم خودم را صرف حل کردن یک مسئله بین مادرم و خودم کرده بودم، اما هرگز موفق نشده بودم. و در حالی که به خودم می‌گفتم زمان دارد از دست می‌رود، و به زودی دیگر خیلی دیر خواهد شد، و شاید همین حالا هم خیلی دیر شده باشد، برای این که مسئله‌ی مورد نظر را حل کنم، احساس می‌کردم به سوی دغدغه‌هایی دیگر، به سوی توهماتی دیگر، سوق می‌یابم. و حالا به جای علاقه به دانستن نام شهری که در آن بودم، شتاب داشتم تا هر چه زودتر آن شهر را ترک کنم، حتا اگر آن شهر همان مکانی بود که مادرم آن همه مدت در آن منتظرم مانده و شاید هنوز هم منتظرم بود. و به نظرم می‌آمد که اگر راست شکمم را بگیرم و بروم، به هر حال، از آن شهر خارج خواهم شد، دیر یا زود. به این ترتیب، با نهایت تلاش، خودم را وقف انجام کارم کردم، و خودم را به جریان باد سپردم تا من را به سمت راست شعاع نور ضعیفی که راهنمایم بود بکشاند.
(مالوی، بکت، سمی)
@hafezbajoghli