من [ارباب] از بالای بلندی پایین آمدم و بر شنهای خنک دراز کشید | یادداشتهای یک روانپزشک
من [ارباب] از بالای بلندی پایین آمدم و بر شنهای خنک دراز کشیدم. نسیم ملایمی میوزید، سطح دریا چینهای خفیفی میخورد، دو مرغ آبی روی امواج ملایم دریا نشستند، باد به پرهای گلو انداختند و با تابهایی که میخوردند معلوم بود از نوسانهای موزون آب لذتی شهوانی میبرند. (زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی) پ.ن: چشمان کازانتزاکیس چیزی جز سکس نمیبینه! @hafezbajoghli