Get Mystery Box with random crypto!

زنش لیوبا مرا مأمور کرد که سلام او [زُربا]را به شما برسانم و ب | یادداشت‌های یک روانپزشک

زنش لیوبا مرا مأمور کرد که سلام او [زُربا]را به شما برسانم و بگویم که آن مرحوم همیشه درباره‌ی شما [ارباب] با او حرف می‌زده و وصیت کرده است که سنتورش را پس از مرگش به یادگار به شما بدهد.
بنا بر این، بیوه زن از شما خواهش می‌کند که وقتی فرصت عبور از این ده را پیدا کردید بی زحمت شب را در خانه‌ی او بگذرانید، و صبح که می‌خواهید بروید سنتور را با خود ببرید.»
(زربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی)
پ.ن: آقا من صفحه‌ی آخر کتاب را سرسری خوندم و به آخرین جمله‌ی کتاب دقت نکردم! یک نفر از طرف زن جدید زربا به ارباب نامه نوشته و گفته که شب را بیایید پیش زن زربا بخوابید! دقیقا همون کاری که خود زربا با بیوه‌زنان که تازه شوهرشون مرده بود می‌کرد! یادمه یک شال سیاه هم به عنوان هدیه بهشون می‌داد!
پ.ن۲: آقا ما بریم دنبال کار و زندگی‌مون! خدا رو شکر که این کتاب به پایان رسید!
@hafezbajoghli