2022-09-02 15:35:52
۱۰
نزدیک می شویم به همان خیابان نوسازی که سفر پیش و روزِ پیش هم رفته بودیم؛ خیابان ریومیونگ. تقریبا می شود مطمئن بود که ما را به بهترین آپارتمان پیونگ یانگ خواهند برد.
جالب است که این جا برای ورود تشریفات نداریم، اما حضور دو مامور کت و شلواری امنیتی از حزب (حاکم )برای استقبال از ما فضا را متفاوت می کند. معلوم می شود که حضور در یک آپارتمان معمولی برای حزب، خطیرتر و مهیب تر است از مثلاً حضور در یک کارخانه یا یک کتاب فروشی...
به محض رسیدن به طبقه ی هشتم و باز شدن در آسانسور متوجه امنیتیِ سومی می شویم که بیرون درِ آپارتمان ایستاده است ! زهی خیال باطل .در باز است. می خواهیم داخل شویم اما مأمور امنیتی اشاره می کند که تامل کنیم تا چهار نفر بعدی هم با آسانسور از راه برسند.
آقای ری (مترجم گروه)که می آید، من اجازه می گیرم و زنگ می زنم و پشت در باز خانمی حدود شصت و پنج ساله، اما زبر و زرنگ و سرحال جلو می آید. با خوشرویی با ما سلام و علیک می کند. انگلیسی نمی داند. بعد متوجه می شویم که مثل خانه های مجتمع کشتِ و صنعت صبح، باید کفشها را در بیاوریم. بدون کفش وارد می شویم و برای شان توضیح می دهیم که در ایران نیز در بیشتر خانه ها همین سنت را داریم ...
داخل می شویم و من مشغول صحبت می شوم با خانمِ صاحب خانه و بچه ها هم به دو مشغول عکاسی. گوشی دست شان است که این فرصت کم تر گیر عکاسی آمده است که از داخل یک خانه در کره ی شمالی عکاسی کند.
از خانمِ صاحب خانه در مورد شغل شوهرش می پرسم . توضیح می دهد
که او استادِ دانشگاهِ کیم ایل سونگ است. بعد به لباس نظامیِ آویزان اشاره می کنم و توضیح می خواهم که می گوید:
-آن لباس پسرم است. این جا سربازی اجباری پنج تا ده سال است که در آن مدت باید به کشور خدمت کرد. البته پسرم نیز دانشگاهی است. عروسم هم در دانشگاه کار می کند.
با تعجب می پرسم:
- یعنی پسر و عروستان با شما زندگی می کنند؟
اتاقی را نشان می دهد:
- بله! در آن اتاق !
حالا با توضیح ری متوجه می شوم که قانونی وجود دارد که پسر بزرگ تر به همراه همسرش در خانه ی پدر و مادر ساکن می شوند. این در مورد همه ی خانواده ها و همه ی شهرها صادق است. هر پسر بزرگی بعد از ازدواج با همسرش در خانه ی پدر و مادر زندگی می کند و احتمالاً در این حالت فرزند بعدی هم اگر در کار باشد، می رود پنج سال یا ده سال سربازی! حالا حکمت نقش پررنگ مادرشوهر را می فهمم!
...به سیستم گرمایش آپارتمان دقت می کنم. هیچ اثری از تهویه یا کانال نیست. لوله های آب گرم از کف اتاق ها عبور می کنند و همین ساختمان را گرم می کنند. مشکل عدم کنترل روی درجه ی حرارت است و تنظیم از مرکز که البته این سیستم گرمایش با سیستم حکومت منطبق است و هر دو فردیت را حذف می کنند! «همین دمایی که برایت از مرکز تنظیم کرده ایم مناسب است !»
ماشین ظرف شویی نداشتند، هم چنین مثلاً نان برشته کن (تستِر)...
در عوض در گوشه ای از حمام، ماشین لباسشویی دو لگنه داشتند. تله ویزیون هم به خلاف خانه های مجتمع کشاورزی لامپی نبود، اما از قدیمی ترین انواع ال سی دی بود... نکته ی عجیب یک چرخ خیاطی قدیمی در گوشه ای از اتاق بود و البته شگفت انگیزترین نکته هم پیانویی چینی در گوشه ای از اتاق پذیرایی بود. جلو رفتم. از خانم صاحب خانه پرسیدم که شما پیانو مینوازید که توضیح داد پسر و عروسم گاهی...
خواستم جلو بروم و در پیانو را باز کنم و با ناشی گری تمام، مثل همه ی هم وطنان، روی کلاویه ها خواب های طلایی را به کابوسی مسی تبدیل کنم که ری نگذاشت. پیانو واقعی بود؟ اضافه شده بود به خانه ؟ کار می کرد؟ نمی دانم ...
بعد صاحب خانه توضیح می دهد که همه ی لوازم این خانه هدیه ی جناب کیم جونگ اون(رهبر کره شمالی) است. و این البته نه فقط در مورد این آپارتمان که در مورد همه ی خانه های کره شمالی صادق است. هیچ کس مالک لوازم خانه نیست. لوازم هیچ خانه ای جابه جا نمی شوند. با ارتقای شغلی یا نزول جایگاه، محل سکونت تغییر می کند و آپارتمان دیگر بسته به جایگاه لوازمِ دیگری دارد.
(#نیم_دانگ_پیونگ_یانگ / نویسنده : #رضا_امیر_خانی / انتشارات : نشر افق /چاپ پنجم ۱۳۹۹ / صفحه : ۲۷۴-۲۷۱)
@haftbaldt
957 views12:35