Get Mystery Box with random crypto!

حمید چشم آور

لوگوی کانال تلگرام hamidcheshmavar — حمید چشم آور ح
لوگوی کانال تلگرام hamidcheshmavar — حمید چشم آور
آدرس کانال: @hamidcheshmavar
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 191
توضیحات از کانال

شاعر شدم که زندگی‌ام را سفر کنم

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-07-21 10:45:03 هفت خوان


سراب مثل خواب خوش، خراب مثل بخت من
خیال روز و وهم شب تنیده توامان به‌هم
سیاه مثل نیمه‌شب، سفید مثل برف دی
رسیده در دو چشم او زمین و آسمان به‌هم


دهان: رطب، لبش: لبو، شراب کرده در سبو
سیاه کرده مو به مو به رنگ روزگار من
که در شب قرار من درآورد دمار من
که تا رسد به گوش شهر خبر دهان دهان به‌هم


شب قرار بود و من رساندمش به پیرهن
_یکی به او دوتا به من_ برای جنگ تن به تن
رها شدیم مطلقا، دوید خونمان به رگ
شدیم مست مثل سگ رسید دستمان به‌هم


دو تا به راست می‌زدم یکی به چپ دوتا عقب
یکی کمی جلو جلو، دوتادوتا تلوتلو
غمش شکست در گلو، و خورد ناگهان به سرسلامتی چشم او
لب دو استکان به هم


بغل بغل تب مرا، عسل شد و لب مرا
درید مصّب مرا، تنید در هم ارض‌ها
یکی شدند مرزها، دوپادشاه و یک وطن
و تنگ‌تر از او به من حریم بازوان به‌هم


چنان کمین گرفته و کمند مو تنیده و
کمان خود کشیده که دو چشم و موی و ابرویش
نداده اندکی زمان، نه آن به این، نه این به آن
نداده‌اند لحظه‌ای امان به من، کمان به هم


دوتا شب از دو کائنات، دو دجله از دو تا فرات
نشسته در دو چشم او دوتا "هِگِل" دوتا "دکارت"
که در دوشب مباحثه، و با دو منطق از چهار پرسوناژ می‌رسند این دو گفتمان به هم


نشانده در دو چشم خود، دو مشرک یگانه را
دوتا مناره در دو صحن معبدی زنانه را
دو خانقاه و در پی‌اش دوتا شرابخانه را
که سر به سر در آن تنیده دوزخ و جنان به‌هم



دو آهوانه در کمین، یکی چنان یکی چنین
در انحصار پیرهن، در آستان آستین
به مرکب سیاه خود نشسته‌اند روی زین
و دکمه دکمه دکمه می‌رسد دو مادیان به هم


ا□□

خلاصه می‌شود جهان به یک روایت کلان
به تو! تویی که پرت می‌کنی مرا به ناگهان
به لحن دیگری که در سرودن تو همزمان
به یک‌صدا تورا دوتا زبان کند بیان به هم

که با زبان مادری:
(( بوتون دووارلا، داشلارا، قارا قلم‌‌لی قاشلارا
سنی سئویرمئی یازیم کاغاذلارا دووان‌لارا))
عجیب نیست در رقابت سرودنت حسادت دوتا زبان به‌هم

تویی که بهترین تِمی برای داستان من
فدای سوژه‌ات شوم روایت کلان من
من و تو یک اپیزودیم توی یک درام که
به یک کولاژ می‌رسیم از دوتا رمان به‌هم


من و تو یک مسافریم با دو تا بلیط در قطار ننگ زندگی
دو لنگ کفش تنگ توی پای لنگ زندگی
رسیده‌ایم از کمند هفت‌سنگ زندگی و چنگ هفت خوان به‌هم


من و تو یک حقیقتیم، برای هم غنیمتیم
میان این جهان غرق در کلیشه بدعتیم
بیا به ابتکار عشق، به نفی سنت غزل
نشان دهیم می‌رسند دو شاعر جوان به‌هم


#حمید_چشم_آور
بهار_پاییز ۱۳۹۹
94 viewsedited  07:45
باز کردن / نظر دهید
2022-07-20 18:44:43 #هفت_خوان
شعر و دکلمه: #حمید_چشم_آور
موسیقی: #رامین_ماهور
@hamidcheshmavar
50 viewsedited  15:44
باز کردن / نظر دهید
2022-07-20 18:40:14
شعر و دکلمه: #حمید_چشم_آور
موسیقی: #رامین_ماهور
ویدیو: #حسن_حسینی
ضبط: #استودیو_صبا
کاور: #عاطفه_شکوهی_سرشت


هفت خوان که بر خلاف نامش عاشقانه است و به ظاهر در فرمت غزل، سروده سال ۹۹ است
امروز به لطف همراهی رامین ماهور ، بدون تمرین و برنامه ریزی آنچنانی در یک برداشت به طور لایو اجرا شده و تقدیمتان می‌گردد
حسن حسینی هم زحمت تصویر را کشیده
امیدوارم لحظات عاشقانه‌ای را برایتان رقم بزند
و اگر بر دلتان نشست در انتشار این ویدیو ما را یاری کنید


#شعر #غزل #شعر_عاشقانه #دکلمه #شعر_معاصر

@hanidcheshmavar
228 views15:40
باز کردن / نظر دهید
2022-07-12 10:55:02
بازنشر دکلمه شعر #کرج
#حمید_چشم_آور
تاریخ انتشار ۱۳۹۷

@hamidcheshmavar
247 views07:55
باز کردن / نظر دهید
2022-04-30 15:38:32
شعرخوانی #حمید_چشم_آور
کانون ادبی زمستان سال ۱۳۹۷

#تظاهرات
#رهابند

@hamidcheshmavar
153 views12:38
باز کردن / نظر دهید
2022-04-27 10:00:18 .
یکبار دیگر تنگ کن این عرصه را بر من
من را دوباره حبس کن در بند گیسویت
صیاد هرچه سخت‌تر، بی‌رحم‌تر بهتر
دلبسته‌ام به اخم و تَخمِ چشم و ابرویت

دلبسته‌ام به آن نگاه سرد و سنگینت
به آن نگاه نافذ بالا به پایینت
به ترشرویی‌ها و تلخی‌های شیرینت
به کینه‌توزی‌های چشم ماجراجویت

امیدوارم که بگیری انتقام از من
بی‌تو بماند ننگ بهتر تا که نام از من
به قصد خونِ من قیامت کن، قیام از من
جانم فدای زخمه‌های زخمِ چاقویت

هرجفت چشمم کور می‌خواهی تقاصم را
باید کنارت جمع می کردم حواسم را
دست نمک‌نشناس و قلبِ آس و پاسم را_
_بشکن که خیلی شرم دارد رویم از رویت

کیفورم از اینکه دلِ من‌را می‌آزاری
وقتی می‌آزاری یقینا دوستم داری
هرجا نشستی گفته‌ای دیوانه‌ام، آری
دیوانه‌ام دیوانه‌ی زنجیری مویت

باور کنم مهر تورا یا عزم جنگت را؟
این خُلقِ تنگت یا دلِ بسیار تنگت را؟
پنهان نکن بیهوده آن رویِ قشنگت را
پیداست میزانِ حیایت در هیاهویت

حتما تو بی‌تابی که من اینگونه تب دارم،
از تو غمی در سینه و جانی به لب دارم
جای تنت پیراهنت را شب به شب دارم_
_ بو می‌کشم تا پُر شود آغوشم از بویت

بعد از تو از هر هفت روزِ هفته بیزارم
وقتی سه‌شنبه تو نمی‌آیی به دیدارم
یکبار دیگر کاش می‌شد تا که بگذارم
در خلوت "بهمن" سرم را روی زانویت

یکبار دیگر تنگ کن این عرصه را بر من
یکبار دیگر در کمینگاهت شکارم کن
فرمانروای کشور بی پادشاهم شو
محدود کن جغرافیایم را به بازویت

#حمید_چشم_آور

@hamidcheshmavar
154 views07:00
باز کردن / نظر دهید
2022-04-26 00:21:16 مرا بگیر در آغوش و زخمه زخمه به رقص آر زخم‌های تنم را
که شرحه شرحه ببینی به حرف آمدن پاره پاره‌ی بدنم را


مرا بگیر در آغوش و با کلاف لبانت، بباف بافه برایم
و بوسه‌بوسه بپوشان شبیه برف به بخت سیاه من کفنم را

مرا بگیر در آغوش و هم‌شریعت من باش، از این جهان پدرسوخته غنیمت من باش
خودت طریقت من باش دربه‌در شدنم را

بغل بگیر مرا سخت و سخت عاشق من شو
در این دو روز دروغین تو حرف صادق من شو
که اعتبار ببخشم به نام تو سخنم را

بغل بگیر مرا مرهمی به درد و غمم باش
در این کسادی حرمت، تو عشق محترمم باش
شریک بیش و کمم باش رنج زیستنم را

بگو لبت نکند از لبم مضایقه‌ها را
بخوان دهان به دهان قصه‌ی معاشقه‌ها را
نفس نفس به هوس تازه کن نفس زدنم را

بخواب تاب و تبم را، به لب بگیر لبم را، بیا بساز شبم را
که لب به لب غزلم سر کند روایت لب بر لبت گذاشتنم را

مرا بگیر و بغل کن، تو را به کامم عسل کن، مرا درون تو حل کن
تورا شبیه لباسم، بپوش تا نشناسم، من از "منِ تو" "منم" را

مرا بریز به جامت، مرا بنوش به کامت، بزن مرا به سلامت
به هر طریق به چشم تو راضی‌ام که ببینم به چشم آمدنم را

مرا بریز به لیوان و جرعه جرعه بنوشم
مرا تنت کن و آنگاه دکمه دکمه بپوشم
خلاصه ساده کنم دربیار پیرهنم را

مرا در آتش عشقت به شعله‌ها بفروشم
اگر مراد نیابی به قدر وسع بکوشم
که دوست داشته باشی دوباره سوختنم را


مرا ببوس که جز بوسه‌ات امید ندارم
که حرف تازه و اندیشه‌ای جدید ندارم
نپرس قصه‌ی تلخ غم کمرشکنم را

مرا ببوس که بسته‌است بغض، راه گلویم
که خسته‌ای تو و من خسته‌تر از آنکه بگویم
دوباره شرح دل پاره پاره‌ی وطنم را

مرا ببوس فقط...

#حمید_چشم_آور
۲۳ اسفند ۹۸
121 viewsedited  21:21
باز کردن / نظر دهید
2022-04-26 00:21:13
95 views21:21
باز کردن / نظر دهید
2022-04-20 20:05:32 .
بی‌مایگانِ تشنه‌ی شهرت، نوباوگان عصر مجازی
هر روز در رسانه‌ی ملی، در حال رمل و شعبده‌بازی

ابجد نخوانده‌های خودآموز، شاگردهای الکن دیروز
در غبغب توهم امروز؛ استادهای روده درازی

یک مشت بی سوادِ رفوزه، یک قشر‌ِحزبِ بادِ عجوزه
بازیگر و دورنگ و دودوزه، ملق‌زنان مقابل غازی

از صبح توی حوزه و ارشاد مشغول پاچه‌مالی و هر شب_
در بستر عوامل صحنه سرمست کشف حضرت رازی

ارضای حس شهوت دوربین، با نشر شر و وِر به دواوین
کنسرت در حوالیِ برلین، در هر گلیم لنگ‌درازی

طوفان زده‌است آن‌سرِ دنیا، سیل آمده‌است این‌سرِ دنیا
آنجا سرِ کدام پیازی؟ اینجا تهِ کدام پیازی؟

از حق که نگذریم تو را بود بسیار پشتِ‌کار و بسی کار_
در پشت صحنه کردی و امروز در صحنه گرم تاخت و تازی

در روزگارِ جهل مرکب، عصر پیاده‌های سواره‌است
بر مرکب موقت جعلیت شایسته‌است یکّه بتازی

اینجا پی گرفتن مَنصب، باید به زور جفتک و پشتک
با چندتا مخنث دلقک برنامه‌های شاد بسازی

اینجا اگر به لوده پسندی، بر هرچه زخم چشم ببندی
در زیر تازیانه بخندی از منظر رسانه مُجازی
ا□

باید برای عبرت تاریخ، یک دوربین به دست بگیری
از این لوند‌های سلبریت با خنده فیلم پورن بسازی

چیزی نمانده است به پایان از عمر سفله‌پرور دوران
خو کن به سرفرازی عصیان، اسطوره باش مثل "حجازی"

#حمید_چشم_آور
اسفند ۴۰۰
163 views17:05
باز کردن / نظر دهید