هامون باز

2017-03-08 15:21:23 زنان با یک دست گهواره را تکان میدهند
و با دست دیگر دنیا را...

ناپلئون بناپارت

8 مارس
روز جهانی زن فرخنده باد باز کردن / نظر دهید

2017-01-28 14:37:49 پیش از آنکه تشخیص دهید دچار افسردگی هستید . اعتماد به نفس پایینی دارید، اطمینان حاصل کنید که توسط یک مشت عوضی محاصره نشده اید . . .

زیگموند فروید باز کردن / نظر دهید

2017-01-23 19:36:12 ما در زمينى قابل اشتعال زندگى مى‌كنيم. هميشه آتش هست، هميشه خانه‌ها از دست مى‌روند و زندگى‌ها گم مى‌شوند. ولى هيچ‌كس چمدانش را نمى‌بندد و به چراگاهى امن‌تر نمى‌رود. فقط اشک‌شان را پاک مى‌كنند و مردگان‌شان را دفن مى‌كنند و بچه‌هاى بيشتر مى‌آورند و پاى‌شان را در زمين محكم‌تر مى‌كنند.

استيو تولتز/ جزء از كل/ پیمان خاکسار باز کردن / نظر دهید

2017-01-23 19:36:12 خطابه ی تدفين _ احمد شاملو

غافلان همسازند
تنها توفان
كودكان ناهمگون مي زايد
هم ساز
سايه سانانند
محتاط در مرزهاي آفتاب
در هيات زندگان ، مردگانند
.....
وينان،
دل به دريا افكنانند
به پاي دارنده ي آتش ها
زندگاني دوشادوش مرگ،
پيشاپيش مرگ
هماره زنده از آن سپس كه با مرگ
وهمواره بدان نام
كه زيسته بودند
كه تباهي از درگاه بلند خاطره شان
شرم سار و سرافكنده مي گذرد...
كاشفان چشمه
كاشفان فروتن شوكران
جويندگان شادي
در مجرري آتش فشان ها
شعبده بازان لبخند
در شب كلاه درد
با جا پايي ژرف تر از شادي
در گذرگاه پرندگان

در برابر تندر مي ايستند
خانه را روشن مي كنند
و مي ميرند.... باز کردن / نظر دهید

2017-01-19 14:39:02 مرگ را دیده ام من
در دیداری غمناک
من مرگ را به دست سوده ام
من مرگ را زیسته ام
با آوازی غمناک

#احمد_شاملو

تسلیت باز کردن / نظر دهید

2016-12-25 08:42:13 و در كنار اين عصب مستعار
صد شير خواره رشد طبيعى شان را
با ياد زانوان تو از ياد مى برند

در زانوى تو
چهره ى يك شيرخواره تا ابد
بى رشد مانده است..

#يدالله_رويايى باز کردن / نظر دهید

2016-12-23 12:43:51 یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت

دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت

 

پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد

اما مرا به عمق درونم کشید و رفت

 

یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را

بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت

 

من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت

خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت

 

تا از خیال گنگ رهایی رها شوم

بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

 

شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق

مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت

 

تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم

رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت

 

دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم

از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت

 

افشین یداللهی

  باز کردن / نظر دهید

2016-12-15 16:22:24 باز کردن / نظر دهید

2016-12-15 16:11:18 دلم برای تو و شعر تازه‏ات تنگ است
دلم هوایی آن لهجه خوش‏آهنگ است
من از خودم، به دلم می‏گریزم آری من
منی که عقل و دلم سال‏هاست در جنگ است
قبا به قد من ای عقل پابرهنه مدوز
برای قامت ما،‏این لباس‏ها تنگ است
برای متهمان ردیف اول عشق
قبول مصلحت‏اندیشی و خرد ننگ است
هنوز پرسه زدن در نگاه او خوب است
هنوز سادگی چشم یار،‏خوش‏رنگ است
چه دیر می‏گذرد لحظه‏های آمدنش
همیشه عقربه انتظارها لنگ است باز کردن / نظر دهید