تن تو مطلع تابان روشنایی هاست اگر روان تو زیباست از تن زیباست شگفت حادثه ای نادر ست معجزه طبع که در سراچه ی ترکیب چون تویی آراست نه تاب تن که برون می زند ز پیراهن که از زلال تنت جان روشنت پیداست که این چراغ در ایینه ی تو روشن کرد؟ که آسمان و زمین غرق نور آن سیماست ز باغ روی تو صد سرخ گل چرا ندمد که آب و رنگ بهارت روانه در رگ هاست مگر ز جان غزل آفریده اند تنت که طبع تازهپرستم چنین بر او شیداست نه چشم و دل که فرومانده در گریبانت که روح شیفته ی آن دو مصرع شیواست نگاه من ز میانت فرو نمی اید هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست حریف وسعت عشق تو سینهی سایه ست چو آفتاب که آیینه دار او دریاست #هوشنگ_ابتهاج @hoshang_ebtehhaj 5.7K views06:45