Get Mystery Box with random crypto!

که ما همچنان در اینجا می‌مانیم... اگر فکر می‌کنید با ایجاد فش | Hossein Ronaghi - حسین رونقی

که ما همچنان در اینجا می‌مانیم...

اگر فکر می‌کنید با ایجاد فشار و محدودیت و با تهدید به زندان و اعدام می‌تونید شرایطی پیش بیارید که ترک میهن کنم سخت در اشتباهید، با این رفتارهاتون سرسخت‌تر و مقاوم‌ترم می‌کنید. می‌تونید منو بکشید اما نمی‌تونید مجبور به ترک وطنم کنید. ایران و مردمانش برای من تمام زندگی و آنچه که می‌خوام هستن، جایی که قلبم با بودن در اون می‌تپه و آزادیش تمام آرزوها و رویاهام رو شکل میده.

مساله‌ای که باید بدونید اینه: کسی دیگه از شما نمی‌ترسه! زنان و نسل جدید ایران رو می‌بینید چگونه با سربلندی در مقابل شما ایستادند؟ با قلدری و اوباشگری هم نمی‌تونید کاری از پیش ببرید. همین‌جا می‌مونم و می‌مونیم. تمام سختی‌ها رو کنار هم تحمل می‌کنیم. دوشادوش مردان و زنان شجاع این سرزمین، ایران رو پس می‌گیریم و کشوری رو می‌سازیم که آرزوی همه ایرانیانه.

ختم سخن اینه: اونی که باید جل و پلاسش رو جمع کنه شما اهریمن‌های بزدل و حقیر هستید نه ما که به قدمت تاریخ ایران ریشه در این خاک داریم.

شعر واگویه #محمد_مختاری:

بنویس اکنون کجاست، رویامان کجاست؟ کجاست بند بند استخوان‌هامان، کجاست؟ کجاست حرف‌های گمشده که می‌خواست گوش دنیا را کر کند؟

بنویس آزادی رویایِ ساده‌ایی است که خاک، هر شب در اعماق ناپیدایش فرو می‌رود و صبح از حواشی پیدایش بر می‌آید و این زبان اگر چه به تلفظش عادت نکرده است‌، صدای هجی کردنش را آن سوی سکوت شنیده است.

 بنویس عشق اسم شبی است هنوز، که ما را در ورطه‌های دنیا حق حضور داده‌است و سایه‌هامان را از دیوارهای کهنه گذرانده است، و می‌گذراند اگر چه بوی کهنگی اکنون مشام‌مان را بیازارد و از چهار جانب، خو گیریم و اُخت شویم و شک کنیم و شک و یقین بیامیزند و میخکوبمان کنند و بر آشوبیم و باز بنویسیم،

که ما همچنان می‌نویسیم،
که ما همچنان در اینجا ماندیم،
مثل درخت که مانده است،
مثل گرسنگی که اینجا مانده است
و مثل سنگ‌ها که مانده‌اند
و مثل درد که مانده است
و مثل خاک که مانده است
و مثل شب که هنوز مثل روز مانده است
و مثل ساعت و نبض و خاموشی،
مثل شعر و فراموشی،
مثل وهن و
مثل دوست داشتن،
مثل پرنده،
مثل فقر،
مثل شک،
مثل یقین،
مثل آتش،
مثل فکر،
مثل برق،
مثل تنهایی،
مثل فن،
مثل شبنم،
مثل خشونت،
مثل دانایی،
مثل نسبیت،
مثل ترس،
مثل تهور،
مثل قتل،
مثل سلول،
مثل میکرب،
مثل آرزو،
مثل عدم حتمیت،
مثل آزادی
و مثل استبداد
و مثل هر چیزی که از ما نشانه ای دارد و ما از آن نشانه ای داریم.

ما شاهد شعارها و شعرهای خویشتنیم و شاهد یقین و تردید خویشتنیم و شاهد فساد و رشد خویشتنیم و با همین شعاع که آسان می‌نماید، قوس دوام را تا اینجا پیموده‌ایم و دایره هر دم بزرگتر شده‌است
تا ذره ذره‌یِ خویشتن را گرد آوریم
و باز به پا شود
و باز گرد آوریم
و باز حنجره به حنجره بخوانیم و خاموش شویم
و باز بخوانیم
و لحظه به لحظه رویامان را بنویسیم و خط زنند و باز بنویسیم و باز خط زنیم و باز بخوانیم و باز بنویسیم و باز خط زنند و باز حرف به حرف بنویسیم و باز بنویسیم و باز...

@Hosseinronaghi