Get Mystery Box with random crypto!

❁﷽❁ | پایگاه فرهنگی حُلما(مطالب کاربردی مداحی)

❁﷽❁



السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَاالْفَضْلِ الْعَبَّاسَ...


السَّلامُ عَلَی أبى الفَضلِ العَبّاسِ بنِ أمیرِ المُؤمِنینَ، المُواسى أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادى لَهُ الواقى، السّاعى إلَیهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ یَداهُ، لَعَنَ اللّه ُ قاتِلَیهِ یَزیدَ بنَ الرُّقادِ الحیتى وحَکیمَ بنَ الطُّفیلِ الطّائِىَّ

سردار سرفراز سپاه سعادتی
پرچم فراز اردوی عشق و شهادتی

روز وصال جلوه‎ای از صبح روی تو
شام فراق از شب زلفت روایتی

ماه قبیله کرم ای آبروی حسن
روشن ترین حقیقت لطف و کرامتی

درباره تو هرچه سرودند و گفته‎اند
باشد ز عزم و رزم و کمالت حکایتی

شیر شعور خورده‎ای از سینة شرف
شایسته مدال طلای لیاقتی

افتاد پیش پای ولایت دو دست تو
از تشنگی و زخم نکردی شکایتی

آغوش جان گشوده فرا روی تیرها
"کالقنفذ" است حال تنت را کنایتی

از داغ تو شکست ابالفضل، پشت صبر
بر روضه غم تو نباشد نهایتی

دلواپس حساب و کتاب قیامتیم
از ما مکن دریغ، نگاه عنایتی

پدر خیلی به اولادش حساس است مخصوصا دوران کودکی که فرزند احتیاج به مراقبت بیشتری دارد. برای خیلی از پدرها این لحظه اتفاق افتاده که فرزندش در آغوش او بوده باران گرفته است. اولین کاری که به ذهن پدر می‎رسد این است که کودکش را به سینه می‎چسباند و خم می‎شود و خودش را چتر بچه‎اش می‎کند تا قطره‎های باران به صورت و بدن او نخورد.

عباس، "اَبُوالقِرْبَة" است یعنی بابای مشک، مثل فرزندش آن را بر دوش گرفته و در محاصره ۴۰۰۰ تیر انداز راه نخلستان را انتخاب کرد. باران تیرها باریدن گرفت. مشک را راز شانه بر سینه چسبانید، خم شد و خودش را سپر و چتر مشک آب کرد.

تیر اندازا اونو هدف گرفتن
دورشو از چهار طرف گرفتن

بارون تیر از هر طرف می‎بارید
روی سر مرد شرف می‎بارید

تیر نه فقط به مشک آبش زدن
به سینه و قلب کبابش زدن

یاد لحظه ای افتاد که سکینه بنت الحسین مشک خشکیده را روی دستش گذاشته بود و ملتمسانه برای بچه‎های حرم آب خواسته بود. درد زخم شمشیرها و تیرها را فراموش کرد.

آری شرمندگی برای یک مرد دردش از زخم کاری شمشیر و تیر بیشتر است،"لذا اگر به کربلا رفتید هر وقت گذارتان به حرم ابالفضل افتاد اسم سکینه را به زبان نیاورید و لا تذکرن عنده سکینه، فانه اوعدها بالماء"

هیچ بهانه‎ای و دلیلی برای خیمه رفتن نداشت. حیرت زده مانده بود که عمود آهن به یاری‎اش شتافت. ماه با پیشانی شکسته به روی زمین افتاد و خورشید کمرش شکشست. این اولین بار بود که حسین با دیدن عباس غم‎های عالم دلش را می‎گرفت. آخر "کاشف الکرب عن وجه الحسین" قطعه قطعه روی خاک افتاده بود.

چقدر این سکینه باهوش بوده است! وقتی پدر را با قامت خمیده دید که از میدان می‎آید متن سوالش را عوض کرد به جای این که از آب بپرسد صدا زد "این عمی العباس" اشک پدر را که دید پاسخ سوالش را گرفت و با عجله به خیمه سقاخانه برگشت...

بچه‎ها اینقده آب آب نکنید
بابا رو با گریه بیتاب نکنید

بابا هم خودش سرآپا عطشه
داره از ماها خجالت می‎کشه

بابا از علقمه تنها اومده
گمونم از پیش سقا اومده

گونم دست عمو جدا شده
پیشونی ماه او دوتا شده

بچه‎ها برید تو خیمه بمونید
روضه دست بریده بخونید

کمیل کاشانی

#مرثیه_حضرت_عباس علیه السلام
#مرثیه_حضرت_ابالفضل علیه السلام
#شب_تاسوعا
#آموزش_مداحی

انتشار همراه با ذکرِ نامِ شاعر و ذکرِ یک صلوات هدیه به
حضرت حجه بن الحسن عج الله تعالی فرجه الشریف لطفاً





╚════ ೋღ ღೋ ════╝

مطالب کاربردی مداحی در تلگرام و ...

@hulma_ir