در ماجراى به چاه انداختن حضرت يوسف و بيرون آوردن كاروانيان و فروختن او توسط برادرانش آورده اند .
حضرت يوسف (ع) اسير شد وقتي كه فروشندگان يوسف، او را به مالك بن زعر خزاعي فروختند و به او گفتند به شرط آن كه غل و زنجير در گردن يوسف بگذاري، مالك هم فرستاد غل و زنجير در گردن يوسف بگذاري
مالك هم فرستاد غل و زنجير آوردند چون چشم حضرت يوسف بر غل و زنجير افتاد بي اختيار با صداي بلند گريه كرد.
مالك خود را به يوسف رسانيد گفت: اي جوان زمان تا مقصد كوتاه است فقط براي آن كه با فروشندگانت عهد بستم كه زنجير بر گردن تو بيندازم.
كمي راه رفتند همين كه از فروشندگان دور شدند غل و زنجير را از گردن يوسف برداشت
گریز
ولي جان عالم فداي غربت امام حسين و اهل بيت مطهرش چراکه براي اهل بيت ابا عبداللّه اينگونه عمل نكردند.
راوى مي گويد : از كربلا تا نزديك به چهل منزل غل و زنجير بر گردن امام سجّاد (ع) بود به طوري كه گردن مباركش مجروح شد و از آن خون ميريخت.
منبع: سيف الواعظين والذاكرين صفحه ٥٧
#گریزهای_مداحی_شهادت_امام_سجاد علیه السلام
انتشار همراه با ذکرِ یک صلوات هدیه به حضرت حجه بن الحسن عج الله تعالی فرجه الشریف لطفاً