2018-12-11 20:33:42
خود به ندیدن زدن و عادت مداوم بی وقفه زر زدن
جای درد ها و رد نگاه ها همه پشت این بی عدالتی چشم ها خوابیده است
ما همه جداماندگان این دشت آفت زده با بی قراری مبهم کلام هم بیگانه شدیم .
از نوشته های بی حوصله تا ندیدن کم طاقت های خم شده زیر دود .
اتاق خالی و آبی و دردسرهای واقعیت به محض روشن شدن نیتروگلیسیرین را قورت می دهد و شمع در ماتحت به فضا می رود .
زمانه ی بی خیالی .
که زودتر برسی به گوشه ی امن خصوصی شده ات با ریال و دلار دست خورده از گوشه شروع می شود .
بزم شبانه جای گریه ی خیابان می شورد تمام سوزن های بادکنک زده را .
آب این دست ها می ماسد به ریل .
بیا و بدان همه ی این حرف که از چه بودن شان را هم تو می دانی .
و فقط می دانی و من هم به این دانستگی منفعل معترضم به خودم معترضم
من اعتراض دارم به زمین و زمان هم انبوه غرهای آلوده را به سم پاشی درختان هم .
یاد لیموشیرین های زرد :)
10.5K views17:33