Get Mystery Box with random crypto!

ایران‌مهر

لوگوی کانال تلگرام iranmehrmagz — ایران‌مهر ا
لوگوی کانال تلگرام iranmehrmagz — ایران‌مهر
آدرس کانال: @iranmehrmagz
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 99
توضیحات از کانال

📣 تأملات راهبردی درمورد ایران؛

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-07-26 16:58:26 کمرنگ‌شدن کنکور و کسانی که نفع می‌برند

مریم سیدکریمی

کنکور با همه اضطرابش برای متقاضیان، با همه گردش پولی که برای موسسات آموزشی به همراه دارد، با همه شائبه‌هایی که هر ساله درمورد سلامت برگزاری آن مطرح می‌شود، هنوز هم تنها روزنه امید بسیاری از نوجوانان برای بالا کشیدن وضعیت طبقاتی خود و خانواده‌‌شان است. قبولی در رشته و دانشگاهی برتر، می‌تواند آینده نوجوانانی را که تنها سرمایه‌شان استعداد و پشتکار است، متحول کند.

با این همه، از یک‌سو بازار رقابت بر سر برخی رشته‌ها و برخی دانشگاه‌ها همچنان داغ است و از سوی دیگر طرح از میان‌برداشتن کنکور که در میانه دهه هشتاد در مجلس تصویب شد اما امکان اجرایی‌شدن نیافت، در مجلس فعلی مجددا مورد حمایت قرار گرفته است.

بحث مجلسیان آن است که پیرامون کنکور، هزاران موسسه آموزشی فعالیت می‌کنند که گردش مالی آنان رقم کلانی را شکل می‌دهد. آنان معتقدند که این گردش مالی عجیب، کنکور را در کشور ما تبدیل به یک «صنعت» کرده، و اینکه آنچه ایشان «مافیای کنکور» می‌نامند، قادر است رتبه فرد داوطلب را به‌گونه‌ای بهبود بخشد که دیگر چیزی از عدالت آموزشی باقی نماند و رتبه‌های برتر همچنان در دست کسانی که صاحب ثروت بیشتری هستند، باقی بماند.

سوال اینجاست که آیا برداشتن کنکور یا کمرنگ‌کردن آن، و ملاک‌قرار گرفتن «سوابق آموزشی» یا اهمیت بیشتر آن، آیا به کمرنگ‌شدن این مافیا منتهی می‌شود یا برعکس گامی در جهت قوت آن است؟ آیا در جهت تقویت عدالت آموزشی است یا آن را کمرنگ‌تر می‌کند؟

آنچه مسلم است تا زمانی که رقابت بر سر برخی رشته‌ها و دانشگاه‌ها پابرجا باشد، موسسات آموزشی مشتریان خود را از دست نخواهند داد. با این تفاوت که در نظام پذیرش دانشجو مبتنی بر کنکور، بخش عمده مشتریان این موسسات دانش‌آموزان سال آخر هستند (بگذریم از معدود دانش‌آموزانی که تست‌زنی را از سال‌های پایین‌تر شروع کرده‌اند) اما درصورتی که نمرات سال‌های پایین‌تر نیز در کنکور اهمیت پیدا کند، لاجرم حجم مشتری و پول بیشتری به‌سوی این موسسات روانه خواهد شد. درنتیجه طرح برداشتن کنکور نه تنها درجهت مقابله با مافیای پیرامون آن نیست، بلکه به‌وضوح در جهت منافع آن است.

از سوی دیگر چنین تصمیمی نه‌تنها کاهش‌دهنده استرس داوطلبین ورود به دانشگاه نیست، بلکه آن را به جای سال آخر و چند ساعت کنکور، به کل دوره دبیرستان و تمامی امتحانات نهایی که قرار است در پایان این سال‌ها برگزار شود، تسری خواهد داد.

آنچه باقی می‌ماند، بحث عدالت آموزشی است. به‌هرحال نوجوانی در آستانه 18 سالگی، به درجه‌ای از بلوغ فکری رسیده است که متوجه تأثیر رشته دانشگاهی در آینده خود باشد. درنتیجه همواره شاهد آن هستیم که نوجوانانی از خانواده‌هایی با تحصیلات پایین و فقر بالا، می‌توانند صرفا با تکیه بر استعداد و پشتکار خود، همه غول‌های آموزشی را پشت‌سر گذاشته و در بهترین رشته‌ها و دانشگاه‌ها قبول شوند.

این درحالی است که چنین احتمالی درمورد نوجوانی 14 یا 15 ساله، بسیار پایین‌تر خواهد بود. درواقع نوجوانی 14 ساله در خانواده‌ای فقیر با تحصیلات پایین که از امکانات مدارس غیرانتفاعی و موسسات آموزشی هم برخوردار نیست، بسیار بعید است صرفا با تکیه بر بلوغ فکری و آینده‌نگری خود بتواند اهمیت ورود به دانشگاه و نمرات پایان سال خود را در چنین آینده‌ای درک کند. باتوجه به اینکه نمرات پایان ترم دیگر قابل تکرار نیست، این امید هم وجود ندارد که در سنین بالاتر، بتواند کارنامه آموزشی را جبران نماید.

درنتیجه به‌نظر می‌رسد که این طرح، ورود به دانشگاه را به رقابت میان خانواده‌ها (که چگونه بر روند تحصیلی فرزند خود نظارت می‌کنند) و مدارس و موسسات آموزشی تبدیل خواهد کرد و باقی‌مانده تأثیر خود فرد را نیز از میان خواهد برد.

اینجا را کلیک کنید
@iranmehrmagz
30 views13:58
باز کردن / نظر دهید
2022-07-25 19:44:30 حیواناتی که عضوی از خانواده می‌شوند

مریم سیدکریمی

حدود ده سال پیش در یک دبیرستان دخترانه معلم بودم. قضیه مربوط به روزی است که سگ یکی از بچه‌ها مرده بود و من بی‌خبر از همه‌جا سر کلاس می‌رفتم.

در فاصله بین اتمام زنگ تفریح و ورود معلم‌ها به کلاس که راهروی منتهی به کلاس‌ها درحال انفجار بود و انواع صداها از هر کلاسی به گوش می‌رسید، کلاس من اما در سکوت محض بود. اول فکر کردم دانش‌آموزها سر کلاس نیامده‌اند؛ در را که باز کردم، کلاس اما پر بود از دخترهایی که ساکت و غمگین سر جای خود نشسته بودند. یکی از دخترهای ردیف جلو هق‌هق گریه می‌کرد و دو سه نفر بالای سرش مشغول دلداری بودند؛ بقیه هم در سکوت محض، ماتم گرفته بودند.

فوری حدس زدم باید یکی از بستگان دختر ردیف جلویی فوت کرده باشد. ذهنم تا اینجا هم رفت که احتمالا باید پدربزرگ یا مادربزرگ باشد؛ ظاهر کلاس و دخترک نشان نمی‌داد که موضوع مربوط به شخص دورتری باشد، نزدیک‌تر از آن هم بعید بود فوت شده باشد و دختر هنوز سرکلاس نشسته باشد.

نشستم و با لحنی دلجویانه موضوع را از دختر ردیف جلویی سوال کردم. منتظر پاسخش بودم و جملات تسلی‌بخش را در ذهنم آماده می‌کردم که با طولانی‌شدن سکوت (حال دختر ردیف جلویی طوری نبود که بتواند پاسخ دهد) کسی از ردیف عقب گفت: «خانوم سگش فوت کرده».

خوب ما سگ یا گربه نداشتیم. هیچ‌وقت. نه خودمان، نه دوست و آشناهای نزدیک. آخرین باری که از یک حیوان خانگی نگهداری کرده بودم، به 5-6 سالگی‌ام برمی‌گشت که جوجه رنگی داشتم. درنتیجه این پاسخ آنقدر برایم عجیب بود که فقط خنده‌ام گرفت: «یعنی شماها برای سگ ماتم گرفته‌اید»؟ دخترک ردیف پشتی بلند شد و خیلی جدی گفت: «خانوم شما تا به‌حال سگ یا گربه داشته‌اید»؟ البته جواب منفی بود. ادامه داد: «نمی‌دونید که، از خواهر آدم عزیزتر می‌شه»!

از این داستان یک دهه می‌گذرد و فرهنگ نگهداری از حیوان خانگی و تبدیل آن به یکی از اعضای خانواده، امروز گسترش بیشتری هم داشته است.

این دلبستگی اما تنها یک روی سکه است. روی دیگر آن، نارضایتی همسایه‌هایی است که سروصدای سگها در آپارتمان‌های کوچک شهری کلافه‌شان کرده، والدینی که بچه‌های شان را برای بازی روی چمن‌هایی می‌برند که محل مدفوع سگ‌هاست، متشرعینی که باید درخیابان با سگهایی همقدم شوند که آنها را نجس می‌دانند، پدری که می‌گفت حیوانی در خانه ندارند و سگ ولگرد در محله‌شان نیست اما کودکش به یک بیماری خطرناک مبتلا شده که از «سگ‌»ها منتقل می‌شود، و البته سگ‌های ولگردی که هر روز تعدادشان بیشتر می‌شود و به تهدیدی علیه جان کودکان بی‌دفاع بدل شده‌اند.

اگر همه این نارضایتی‌ها را نادیده بگیریم، می‌توان به‌کلی قضیه را به‌حال خود رها کرد. و اگر داستان نخست را نادیده بگیریم، می‌توان انواع و اقسام قوانین محدودکننده اما ناکارآمد را علیه نگهداری از حیوانات خانگی وضع کرد.

قانون‌گذار اما تنها زمانی در این موضوع موفق عمل خواهد کرد که هر دو روی سکه را دیده و درک کرده باشد؛ که اگر چنین شود، به‌سوی رویکرد پذیرش محدود و فرهنگ‌سازی برای حل مشکلات آن قدم برخواهد داشت. این پذیرش محدود و فرهنگ‌سازی هم شامل ارائه اطلاعات و آموزش و هم شامل ارائه خدمات بهداشتی و درمانی برای حیوانات خانگی است تا کمترین آسیب را متوجه افراد خانواده و جامعه کند.

قوانین محدودکننده زمانی می‌توانند خیرخواهانه تلقی شده و نهادینه شوند که صاحبان حیوانات خانگی، احترام حاکمیت و جامعه را به حق آنها در نگهداری از حیوانات خانگی خود و نیز خدمات آموزشی و بهداشتی و درمانی ارائه‌شده را ملاحظه نمایند، همچنین علاقمندان به محیط‌زیست، تلاش حاکمیت برای جمع‌آوری و ساماندهی مناسب به وضعیت سگ‌های ولگرد را ناظر باشند، تا درنهایت چنانچه قانون محدودکننده‌ای وضع شد، آن را به‌واقع -نه تنها در نام در راستای صیانت از سلامت خود و اطرافیان ارزیابی کرده و از آن تبعیت کنند.

اینجا را کلیک کنید
@iranmehrmagz
31 viewsedited  16:44
باز کردن / نظر دهید
2022-05-14 22:48:52 از معلم اقتصاد تا کارشناس اقتصادی

مریم سیدکریمی

فرق است میان اقتصاددان، کارشناس اقتصاد، و معلم اقتصاد.

اگر «علم اقتصاد» را دانش چگونگی استفاده از منابع محدود برای دستیابی به اهداف بدانیم، «اقتصاددان» نظریه و راهبردهای جدیدی را در چنین مسیری به ما ارائه می‌دهد. «کارشناس اقتصاد» هرچند خودش صاحب نظریه و راهبرد نیست، اما با شناختی که از «وضع موجود» یک جامعه دارد، و نیز با دانشی که از نظریات و راهبردهای اقتصادی پیدا کرده، به شما خواهد گفت که باتوجه به «شرایط واقعی و موجود» (نقطه الف) کدام راهبرد می‌تواند ما را به نقطه «ب» که همان «وضعیت مطلوب» است، نزدیک‌تر کند. «معلم اقتصاد» نه خود نظریه‌ای دارد و نه لزوما شناخت دقیقی از شرایط عینی کشور، بلکه صرفا نظریه‌های دیگران و نیز تاریخ تصمیمات و تحولات اقتصادی سایر ملل را به شما تعلیم می‌دهد.

درواقع هرجامعه‌ای به هر سه تخصص نیازمند است، اما اگر کشوری (مثلا ایران) به معلم اقتصاد مأموریت تدوین راهبرد اقتصادی را بدهد، و سپس به راهبردهای پیشنهادی او در حد یک «اقتصاددان» بها دهد، پیش‌بینی می‌شود که به چند دهه رکود تورمی، نابودی تولید و رشد سرطانی مشاغل غیررسمی گرفتار شود.

برای نمونه یک معلم اقتصاد به خوبی توضیح می‌دهد که نظام اقتصادی کشورهای غربی مبتنی‌بر بازار آزاد، با چه مکانیسمی عمل کرده و «دست‌های نامرئی» چگونه بازار را تنظیم می‌کنند؛ چگونه رهاسازی قیمت‌ها، کوچک‌شدن دولت، آزادی واردات و صادرات، کاهش تعرفه‌ها، حذف یارانه‌ها، بزرگ‌بودن بخش خصوصی و ... به آنها در رشد اقتصادی کمک کرده است. ایشان همچنین با بیانی شیوا تجربیات موفقیت‌آمیز کشورهای جنوب شرق آسیا را توضیح می‌دهند؛ مثلا اینکه کره جنوبی پس از انتخاب راهبرد بازار آزاد، با چه سرعت تحسین‌برانگیزی اقتصاد خود را متحول کرد.

همه اینها البته اطلاعات مفیدی است؛ اما مشکل از جایی آغاز می‌شود که از معلم اقتصاد بخواهیم نقش یک کارشناس اقتصادی را ایفا کرده، و برای ما برنامه توسعه بنویسد یا راهبرد اقتصادی پیشنهاد کند. «بازار آزاد» درواقع فقط «رهاسازی قیمت‌ها» یا «حذف یارانه‌ها» نیست؛ در دنیای امروز اینها تنها تکه‌هایی از پازلی بزرگ‌تر هستند؛ پازلی که «روابط عادی با سایر کشورها» و نیز «حمایت افکار عمومی» بخش‌های مهمی از آن به‌شمار می‌روند که اگر نباشند، بیشتر به شرایط «لیبی» در دوره معمر قذافی شبیه خواهد شد تا تجربه کره جنوبی! درواقع در فقدان چنین شرایطی، حتی کشوری مانند انگلیس هم در جنگ جهانی دوم از راهبردهای دولت-محور و مبتنی‌بر نظارت و کنترل برای اداره اقتصاد خود استفاده می‌کند.

اما معلم اقتصاد برخلاف کارشناس اقتصادی، نه به اهداف شما توجهی دارد، نه به وضع موجود کشور؛ چند راه‌حل ساده دارد که آنها را هم به هاشمی که به‌دنبال رشد اقتصادی بود، هم به خاتمی که توسعه سیاسی می‌خواست و هم به احمدی‌نژاد که با شعار عدالت‌خواهی رأی آورده بود، پیشنهاد می‌کرد: آزادسازی قیمت‌ها، افزایش نرخ ارز، برداشتن تعرفه‌ها، حذف یارانه‌ها، آزادسازی صادرات و واردات، خصوصی‌سازی و ....

درواقع نه فقط اهداف، ظاهرا حتی شرایط سیاسی کشور هم چندان تأثیری در نسخه پیشنهادی ایشان نداشت؛ چه زمانی که تنها یک دهه از انقلاب با شعارهای ضدسرمایه‌داری و تسخیر سفارت آمریکا گذشته بود، چه وقتی که «بوش پسر» ما را در کنار «کره شمالی» در محور شرارت قرار داده بود، چه زمانی که پرونده ایران راهی فصل هفتم سازمان ملل می‌شد و خطر یک جنگ ویرانگر بیخ گوش ما بود، الگوی پیشنهادی تغییری نمی‌کرد: از کره جنوبی یاد بگیرید!! همان کره‌ای که هواخواه آمریکا بود و بابتش تجزیه کره شمالی را (که البته هواخواه شوروی بود) به جان خرید. لازم به ذکر نیست که چگونه منافع آمریکا به حمایت از کره جنوبی و کمک به رشد اقتصادی این کشور گره خورده بود تا الگوی کمونیستی در این منطقه رواج پیدا نکند.

کاهش تنش در سیاست خارجی ایران البته آرزوی من هم هست، اما راهبرد اقتصادی براساس واقعیت‌ها تنظیم می‌شود، نه در هوا، نه براساس تخیل‌ها و آرزوها! آنچه درمورد ایران واقعی است، حجم خصومت روزافزون میان آمریکا و ایران پس از انقلاب است که اگر همین امروز هم اراده‌ای دوطرفه بر کاهش آن باشد، سالها زمان لازم است تا این دیوار بی‌اعتمادی کوتاه‌تر شود؛ و در چنین شرایطی راهبردی که برای اداره اقتصاد کشور پیشنهاد می‌شود، الگوی کره جنوبی است! جای خنده دارد یا گریه؟! باز هم جای تعجب دارد که چرا هرچه از نقطه «الف» حرکت کرده‌ایم، از نقطه «ب» دوتر شده‌ایم؟!

اینجا را کلیک کنید
@iranmehrmagz
104 viewsedited  19:48
باز کردن / نظر دهید
2022-05-10 18:22:22 رییس‌جمهور و آبرویش

مریم سیدکریمی

سخنان آقای رئیسی که گفته است «اگر لازم باشد آبرو می‌دهم تا رانت‌خواران و مفسدان مردم را چپاول نکنند» مرا به‌یاد حال و هوای آقای هاشمی رفسنجانی در دوره اول ریاست‌جمهوری انداخت که فکر می‌کرد باید آبرو بدهد تا اقتصاد ایران نجات پیدا کند. به آبرو و اعتبار ایشان چوب حراج زده شد، اصطلاح «اکبر شاه» هم نزد مردم زبانزد شد، ولی دریغ از به‌سامان شدن اقتصاد کشور!

بهترین حالت آن است که در پایان این دوره، خدا و مردم راضی باشند و رئیس‌جمهور رستگار! اگر آبروی ایشان برود ولی به‌نفع مردم ایران تمام شود، باز هم ان‌شاء‌الله فداکاری ایشان از یاد نخواهد رفت. اما آیا این گزینه هم بررسی شده که ممکن است هم اعتبار بر باد رود، هم اقتصاد؟

رییس‌جمهور البته به امر کارشناسی عنایت بسیار دارند، اما کاش بررسی بفرمایند کارشناسان اقتصادی که برنامه اول توسعه (مشهور به تعدیل اقتصادی) را برای آقای هاشمی نوشتند، چه کسانی از چه جریانی بودند؟ آیا کارشناسانی که امروز ایشان را قانع به فداکاری می‌کنند، از همان جریان و بلکه دقیقا همان افراد نیستند؟! نسخه‌هایی که برای آقای هاشمی و تمام دولت‌های بعد از ایشان پیچیده‌اند، چه امتیازاتی داشته و درعوض چه مشکلاتی ایجاد کرده؟ رئیس‌جمهور برمبنای مشورت برخی کارشناسان تصمیم می‌گیرد و حتی تا مرز فداکاری هم پیش می‌رود، اما تجربه تمامی دولت‌های بعد از هاشمی نشان داده که هرگاه به توصیه جریانی خاص از کارشناسان عمل شده و نتایج وخیمی به‌بار آمده، همین کارشناسان همه مشکلات را به‌پای شیوه اجرای ناکارآمد دولت قبلی نوشته‌اند، و دولت بعدی را قانع کرده‌اند که مشکل از روسای جمهور قبلی و دستگاه اجرایی‌شان بوده، تو فرق می‌کنی! به هرحال از شما هم عبور خواهند کرد، و مشکلات را به‌پای «شیوه اجرا» خواهند گذاشت.

کاش رئیس‌جمهور به‌جای شتاب برای فداکاری بر سر اعتبار و آبروی خود، جریانات رقیب میان کارشناسان اقتصادی را در داخل کشور (نه فقط در داخل بدنه کارشناسی سازمان برنامه، که به‌سادگی ممکن است در انحصار یک جریان فکری خاص باشد) شناسایی کنند؛ ابتدا استدلال‌های موافق و مخالف درخصوص مشورت‌های ارائه‌شده را بررسی نمایند، بعد تصمیم گرفته و فداکارانه ایستادگی نمایند.

اینجا را کلیک کنید
@iranmehrmagz
111 views15:22
باز کردن / نظر دهید