2022-07-30 13:04:44
عجیب تر اینکه آدمها همیشه از هم ترسیده و می ترسند...برای همین است مدام دور خود و دیگران مرز می کشیم یا کشیده اند...و هنوز .......برای هم نقش جذامی را بازی می کنیم.........
این شعر مربوط به اوایل دهه ی هفتاد است....
مگر من جذامی ام!!!
که می ترسی
به یک قهوه ی تلخ
دعوتم نمی کنی
از اینکه از آدمهای تاریک
رد شده ام
حرفی نیست
جهان امپراطور خوشبخت نمی خواهد
وگرنه
پرسه زدن
بر اندام تو
اینقدر جوش شیرین نمی زند
که تا لب
بر لبم می گذاری
احساس قهوه ی داغ
سرد می شود....
مگر من جذامی ام!!!!!
حالا...........
قاشق را بر می داری
و همه ی مرزها را
بهم می زنی
#جمال_بیگ
#شعر_جهانی_فراگفتاریک_ایران
Jamal beig
https://telegram.me/jamalbeig
41 views10:04