2021-08-10 02:12:53
یکی از شب های بهار ۹۲
دو سالی بود که دیگر نه چندان امیدوارانه، اما پیگیر و پیوسته پرستار مادر بودم و حالا چند ماهی با وخیم تر شدن احوالش، ارتباطم با دوستان و همکارانم قطع شده بود.
ایمان جعفری پویان زنگ زد و گفت استاد ناصر چشم آذر با او تماس گرفته و گفته حال روحی اش مساعد نیست و دلش برای من تنگ شده و خواسته هرجور شده امشب مرا ببیند.
ابتدا عذر خواستم و گفتم وضعیت جسمی مادر آن چنان نیست که بتوانم بیایم و خودم به عمو ناصر زنگ می زنم. اما بعد از کمی گفتگو، با برادرهایم تماس گرفتم که بیایند و امشب در کنار مادر باشند و خودم راهی شدم.
کمی مانده به نیمه شب رسیدم. ایمان ساعتی قبل از من آنجا بود. استاد مرا در آغوش گرفت و گفت از خودت پذیرایی کن.
سکوت غیرمعمولش از همان ابتدا نشان می داد که روبراه نیست، اما بعد از چند ساعت درد دل و گفتگو و نوشیدن، "شوخ طبعی" فطری هر سه نفرمان فضا را به سوی مضحکه کردن هر چیز کشاند.
از کارهای خودمان تا وضعیت انسان در طول عمر.
او انسان کم نظیری بود که چون کودکان به راحتی می خندید و می گریست، هیچگاه دوست نداشت در مورد کارهای گذشته اش صحبت کنیم. مدام از طرح ها و ایده هایی که برای آینده داشت می گفت.
او یکی از مهربان ترین و شفاف ترین آدم هایی بود که در تمام زندگی ام دیده ام.
و حالا سه سال است که جهان از آفرینش تازه ی او بی نصیب است.
یادش همچون آثارش در زندگی ما جاری ست
.
#ناصر_چشم_آذر
#جواد_شریف_پور
.
شاید من بهتر می دانم که چرا
بشر تنها موجودی است که می خندد.
تنها انسان است که به شدت رنج می برد
و ناچار است که خنده را بیافریند
#نیچه
.
فیلم و عکس ها را ایمان جعفری پویان گرفته.
یکی دیگر از همان هنرمندانی که این سرزمین هنوز قدرش را ندانسته و او تصمیم گرفته فعلاً در غربت ببارد.
.
.
@nassercheshmazar
@imansax
.
@ranacheshmazar
@cheshmazar.academy
@nassercheshmazar.fans.amir
@shahedahmadlou
@mardo
@shahedahmadlou
@mardoukh_ahm
https://www.instagram.com/p/CObAtY4nO2p/?utm_medium=share_sheet
191 views23:12