گذشته و آینده سر این موضوع که چه کسی از دیگری بر تر است بحث می کردند. گذشته گفت: « من بهترینم. همیشه بوده ام همه چیز را تجربه کرده ام و می دانم. همه روزی باید به من بپیوندند.» آینده گفت: « من بهترم چون اسرار آمیزم. هیچ کس از من خبری ندارد. همه حاضرند هر چه که دارند بدهند تا کمی از من بدانند.» سپس آن دو نگاهی به حال کردند و گفتند: «تو چی؟!!» حال با خونسردی قهوه اش را خورد و گفت: « من نه گذشته ام که نیست باشم و نه آینده ام که ممکن است هرگز نباشم. من حالم، همیشه هستم. الان هم نمی خواهم وقتم را با صحبت کردن در مورد گذشته و آینده تلف کنم. می خواهم یک فنجان دیگر قهوه بریزم و از زندگی خود لذت ببرم. https://t.me/javandelan 132 views◡̈, 06:22