2022-06-27 21:29:12
برایت بلیت خریدم ، روش نوشته تهران استانبول!
چمدانت را خودم جمع کردم با همین دستهای سرتاسر خواهش ..
باهمین چشم های کوفتی زل زده بودم به لباس زیرهای اتیکت دارت
که دیگر برای نمیدانم کی قرار است بپوشیشان
عشق یک جور دیوانگی با چاشنی زجر است ..
یقه اسکی مشکی ات را خودم گذاشتم توی چمدان و گفتم اه...
انگار کن که خودم برای خودم میز شام مفصلی تدارک ببینم وقتی که درست نیم ساعت بعدش میخواهم خودم را حلق آویز کنم ...قشنگ نیست؟
دیوان منزوی را چپاندم توی چمدانت ..باحرص...
بگذار شعر بعد از من جگرت را بسوزاند
حالا
زنی هستم که مردش را بزور میفرستد سر سفره ی عقد ...انگار که اجاقم کورباشد!
بدبختی اجاقم هم کور نبود
بختم کور بود که با هزار من عسل هم مزه ام تلخ به دهانت می آمد
میخواهم خواهش تن را خفه کنم و بفرستمت پی زندگی جدیدت
صندلی های هواپیما به من دهن کجی میکنند
هواپیما هم همینطور
حتی بلیت توی دستت...
بوسه ی خداحافظی را بده
استانبول منتظر است
#زهراخیراللهی
@kaaf_he_art
19 views#کاف_هـ, edited 18:29