2020-04-23 21:30:07
توی مترو بالای سرشان ایستادهام.
با زن بغلدستیاش از مراقبتهای مخصوص مژههایش حرف میزند.
چشمهای درشت و جذابی دارد و حجم مژههای تازهکاشته، زیباییاش را جیغتر کرده...
پیش خودم فکر میکنم چقدر سخت است زیر دوش کلهات را هی کج کنی تا آب با شدت روی مژههایت نریزد که مبادا کنده شوند...
به تصویر خودم توی شیشهی قطار نگاه میکنم... به مژههای خودم که کلا حالتشان را از دست دادهاند از بس هروقت که خواستم بخوابم چشمبند مشکیام را محکم رویشان فشار دادم.
دیگر رسما چیزی به اسم تاب مژگان ندارم...
کاملا صاف شدهاند...
چندباری تصمیم گرفتم که دیگر چشمبند نزنم ولی وسوسهی غرق شدن در تاریکی مطلق قبل از خواب ناخودآگاه دستم را می بَرَد سمت کشوی کنار تخت و کورمال کورمال دنبالش میگردم و باز برش میدارم...
از همین نوع درگیریها و کشمکشهای ذهنی، وقتِ لذت بردن از خوردنیهای موردعلاقهام هم به سراغم میآیند...
لذت مزهی کیک شکلاتی یا دسرهای شیرین با تماشای زنهای رویِفرم و بدون اضافهوزن، کوفتم میشود...
البته دقیقا مشابه همان رفتار با چشمبند خوابم تکرار میشود و تا آخرین تکه از چیزی که خوشم بیاید را میخورم ولی آنقدر که باید لذت نمیبرم از خوردنش...
نمیدانم این دغدغه بین زیباتر بودن یا در لحظه زندگی کردن و خوشحال بودن چقدر اهمیت دارد...
ولی کاش واقعا میشد یکی را انتخاب کرد و تمام!
اینها صرفا مثال بودند برای تمام چیزهایی که دوستشان داریم ولی متاسفانه با هم سازگار نیستند.
یکی را محکم بگیری، آن یکی را قطعا از دست خواهی داد...
مثالهای دیگرش را می دانید حتما...
کیکهای شکلاتی و چشمبندها را در ابعاد خیلی بزرگتر فرض کنید و آنوقت معنی آن "کاش" را که گفتم میفهمید...
و دوباره هم میگویم... کاش میشد یکی را انتخاب کرد و بقیه را دلمان نمیخواست... و تمام!
نه وسوسه بود و نه عذاب وجدان...
ولی دوست داشتن چند چیز مختلف که با هم همسو نیستند اذیتکننده و آزاردهنده است...
دوباره هم میگویم...
کاش...
فاطمه شاهبگلو
.
┏━━━ ━━━┓
⠀ @KafeNab
┗━━━ ━━━┛
9.5K views18:30