Get Mystery Box with random crypto!

#داستان_کوتاه #مردن_تدریجی پارت دوم از جایم بلند می‌شوم و در ح | .

#داستان_کوتاه #مردن_تدریجی
پارت دوم
از جایم بلند می‌شوم و در حالی به سمت دریا قدم بر می‌دارم که کسی حواسش به من نیست. ماسه‌ها در زیر نور آفتاب به وسیله باد بر روی هم می‌لغزند و می‌درخشند. پاها و زانوانم با آب آشنا می‌گردند. کم کم تمام بدنم را آب فرا می‌گیرد. دیگر نیازی به تلاش برای جلوتر رفتن نیست. دریا خودش من را به دامان خود فرا می‌خواند. یک چیزی را یادم رفت بگویم. خفه شدن در دریا این‌گونه است که اول آب به درون شش های انسان نفوذ میکند و باعث خونریزی داخلی او می‌شود و می‌میرد. این خون از مجرای تنفسی به بالا می‌آید و به حلق می‌رسد. جالب اینجا است که دلیل مرگ خفه شدن در آب نیست بلکه خفه شدن در خون خود است.
می‌توانم مزه خون را حس کنم. چشمانم از همان اوائل آمدن به زیر آب بسته شده‌اند . می‌خواهم آخرین لحظات را به تماشا بنشینم. به آرامی چشم‌هایم را باز می‌کنم. یک نفر خیلی بیشتر از آنچه فکرش را بکنم به من نزدیک شده. توان مقاومت در برابر غریق نجات را ندارم. گویی نمیتوانم رها شوم. از جایم بلند می‌شوم. نگاهی به صندلی غریق نجات می‌اندازم. در جای خود لمیده است. از خشکی لباسش می‌شود فهمیدم مدت‌ها است که به آب وارد نشده. تعجب می‌کنم که به سمت جنازه‌های افتاده در گوشه ساحل نرفته. گویی منتظر من نشسته است تا در اولین قدم کارهای من را بی‌اثر کند.