یسری رفتم حونهٔ یه نفر خیییلی باکلاسی، یه سگی داشت به اسم: 'تِ | خَـنـ٘دَه خـِلـو
یسری رفتم حونهٔ یه نفر خیییلی باکلاسی، یه سگی داشت به اسم: 'تِدی '... سر صندلی نشهسه بیوم، تدی هم اومه زر صندلیم دراز کشی... یهو، گل و جمالتو، یه بادی اومه سر دلم...مِن دل خُم گتم، ار الان گوز بکنُم، صحاب حونه، ایگه بسا کار تدیه...
Join @khandakhelou
نصف گوزمه وِل کردم، یهو صحاب حونه گو:تدی بره مِن حیاط ... ﻭﻟﯽ 'تدی' ﻧره... م هم ک خیالم راحت وابیه بی، خیلی راحت یه گوز باحالی کندم...
یهو صحاب حونه گو: 'تدی'؟ منه ایگم بره من حیاط، حتما باید سرت برینه؟ بره من حیاط... Join @khandakhelou