حس #شرمساری از تو می خواهد تا #پنهان شوی اما بعد، تو از این | خردِ درون
حس #شرمساری از تو می خواهد تا #پنهان شوی اما بعد، تو از این همه پنهان کاری #شرمسار می شوی از از دست دادن زندگی ای که تا این حد به آن #مشتاقی این یک چرخه #مخرب است #عدم اتصال به خویشتن قطع شدن از زندگی...
شهامت زیادی میخواد بیرون آمدن از این چرخه #معیوب و ورود به صحنه زندگی بیرون آمدن از #مخفیگاه و گفتن حقیقت راجع به خود باکی نداشتن از #مسخره بودن، طرد شدن و مورد تمسخر قرار گرفتن شهامت میخواد درباره #بحران ها، نادیده شدن ها و هر چیز دیگری حرف زدن. خطر شکست خوردن و حتی از دست دادن دوستان و خانواده را به جان خریدن
اما حالا تو #بهترین دوست را داری: خودت تو بالاخره با خودت هستی و حالا اگر مورد #تمسخر قرار گرفتی و یا از گروهی بیرون انداخته شدی، چه بهتر!
تو به پیش میروی، در حالی که #آماده نیستی، و هیجان ترسناک آزادی را #می چشی تو میخواهی به سمت آن #منطقه امن قبلی فرار کنی و مخفی شوی ولی این کار را نمی کنی. و طعم خودت و طعم زندگی را بهتر #می چشی
احساس شرم را با #تعظیم کردن در برابر آن #شفا میدهی اما دیگر به آن گوش نمی دهی بر خلاف اعتراض های شرم، تو #شجاعانه به پیش میروی
و بعد به مرور، شرم تو را #رها می کند تو شرم را در خود #داری، اما شرم دیگر تو را #ندارد... حالا دیگر #قدرت در دست توست نه در دست شرم....
تو #خود زندگی هستی که تا #بی نهایت می میرد و متولد میشود.