2023-06-20 23:47:15
یه شب دیر وقت از سر کار برمیگشتم ، راه میانبر رو انتخاب کردم و از قبرستون بزرگ روستا رد میشدم...
وسط راه سه تا خانم به طرفم اومدن و گفتن خیلی میترسن و اگه میشه من همراهشون برم تا سر جاده.
منم گفتم باشه و با هم راه افتادیم...
بعدش وسط راه من گفتم :
ترس شما رو میفهمم ، حق دارین بترسین...
من هم قدیما ، اون وقت ها که هنوز زنده بودم از اینجا میترسیدم!
@SeyedOnliine
13 viewsᣔᔿᶦᣕ, 20:47