"نی نی گولو توی شکم مامانش تالاپ تالاپ کرد و پرسید: بیام بیرون؟ مامانش که داشت آسمان را نگاه می کرد گفت: آآآآخ آآآخ! بیای بیرون؟ اوخ اوخ!..."
این گفتوگو در سراسر کتاب ادامه دارد. گفتوگوی مادر با کودک. هر بار کودک میخواهد از شکم مادر بیاید بیرون، مادر به دلیل جنگ و ناامنی و وحشت و کشتاز او را به ماندن در زهدانش و صبوری کردن دعوت میکند. تصویرگر با تکنیک کلاژ کاغذ نه تنها گامبهگام ایدهی درخشان نویسنده را تقویت میکند بلکه آن را گسترش میدهد. هر بار که مادر در زبانی بازیگونه، کودک را به ماندن دعوت میکند، مخاطب در تصویر علت را جستوجو میکند. جتهای بمبافکن آسمان را پوشاندهاند. وقتی مادر میگوید یه تفنگی اینجاست، کیو! کیو! ... بنگگگگ . در دو صفحهی کتاب تصویر مردان جنگی با تفنگهای که شیلک میکنند خارج از خانهها دیده میشود. در این اثر با سه فضای متفاوت روبرو هستیم: مادر و کودک، جنگ، اثرات جنگ بر زندگی مردم. متن به ارتباط مادر و کودک میپردازد اما تصویرگر در هر لحظه به سه صحنه نگاه دارد. اول مادری که میخواهد از فرزندش در برابر جنگ حفاظت کند. دوم جنگی که فرماندهان بر آن حاکماند و منطقهی مسکونی که به تلی از خاکستر بدل شده است، صحنهی سوم اثرات جنگ بر زندگی مردم و رنج مهاجرت دشوار آنان از میان راههای خشکی و دریایی را هنرمندانه با کلاژ کاغذ سیاه برای تصاویر مردم نشان میدهد. مادر و کودک که نمادی از زمین و انسان هم هستند در همهی این صحنهها حضور دارند و صدای آنها همانا نه به جنگ است. این کتاب گروه سنی ندارد، خردسالان در بازی زبانی میان مادر و کودک شرکت میکنند و لذت میبرند. کودکان که بخشی از راز رشد آنان احساس امنیت است از مادر تضمین میگیرند که اگر چه جهان ناامن است اما تو همیشه مواظب منی! نوجوانان و بزرگسالان با تردید تاریخی بودن یا نبودن از خود میپرسند: در این جهان ناامن پراز خشونت و هیاهوی و کشتار و جنگ من کجا ایستادهام؟ shorturl.at/cfzT8 @lakposhtparande