2023-08-16 12:23:24
نشستم کنار پیرمردی که تنها روی صندلی بود چندباری دیده بودمش که اینجا نشسته ولی هر بار بی تفاوت از کنارش رد شدم
امروز پارک از بقیه روزها شلوغ تر بود و منم بی قرارتر
حوصله نداشتم دنبال صندلی خالی بگردم و چشمم به چشم مردم بیفته
از شلوغی خسته بودم اما از تنهایی خسته تر
ساعت گوشی رو که نگاه کردم دیدم هنوز خیلی تا شب مونده یا بهتر بگم خیلی مونده تا امروزم تموم بشه
امروز اگه تموم بشه غم جمعه میره تا هفته دیگه
حالا غم جمعه هفته ای یه بار میاد ولی با غمهای دیگه که هر روز میان باید چی کار کنم؟
تو همین فکر بودم که نگاهم افتاد به پیرمرد کنارم
زل زده بود به روبروش انگار داشت فیلم نگاه میکرد
به روبرو که نگاه کردم دیدم دختر پسری هم سن خودم دارن باهم حرف میزنن
یه دفعه به من گفت تنهایی جوون؟
گفتم آره پدرجان اگه اینجا منتظر کسی هستین برم
گفت من سالهاست منتظرم اما فکر نکنم قرارمون یادش باشه
تعجب کردم چی میگه و گفتم حتما حالش خوب نیست که گفت
الان با خودت میگی حتما دیوونه ام که با این سن اینجوری حرف میزنم
گفتم نه پدرجان
گفت تو چی؟منتظر کسی هستی؟
گفتم نه والا منتظر کسی نیستم یعنی کسی نیست که منتظرش باشم
گفت ببین همه به من میگن دیوونه همه میگن که فراموشش کن اون دیگه نمیاد
اما من هنوز منتظرم چون بهم قول داده که میاد
آدم بعضی وقت ها باید همه چیز رو فراموش کنه تا بتونه اون چیزی که از همه مهم تره براش،یادش بمونه چون اینجوری میتونه سالها با یادش زنده بمونه
با چشماش اشاره کرد به اون دختر پسر روبرو
بهم گفت به نظرت اونا عاشقن؟
گفتم نمیدونم
گفت بیا خوب نگاه کنیم ببینیم عاشقن یا نه؟
گفتم زشته پدرجان ناراحت میشن
گفت خیالت راحت چیزی نمیشه
نگاه کن چطوری بهم نگاه میکنن انگار دنیا فقط خودشونن هیچ چیز به چشمشون نمیاد جز هم
دقت که کردم درست میگفت
حالا این من بودم که مثل پیرمرد زل زده بودم به این فیلم
تا به خودم اومدم شب شده بود
میخواستم خداحافظی کنم اما دلم نمیومد
دیدم دختر و پسر خداحافظی کردن و دخترِ اومد سمت ما
گفتم بیا پدرجان الان میاد با ما دعوا میکنه
خندید و گفت نه با تو کاری نداره
تا رسید به ما سلام کرد و گفت
بیا باباجان بریم خسته هم شدی ببخشید
چشمش به من افتاد و گفت
سلام آقا،ببخشید پدربزرگم اگه چیزی به شما گفت فراموشی داره و فقط همین پارک میاد و روی همین صندلی میشینه
به پیرمرد که نگاه کردم اشک از گوشه چشماش سُر خورد رو گونش
خداحافظی کردم و رفتم
پیرمرد راست میگفت آدم باید بعضی وقت ها فراموشی بگیره چون اینجوری میتونه زنده بمونه..
#محسن_صفری
@life_ch
14.0K views09:23