چندتا اصطلاح کاربردی با 'Fish' یا 'ماهی' Like a fish out of | آموزش زبان انگلیسی | آکادمی لینگانو
چندتا اصطلاح کاربردی با "Fish" یا "ماهی"
Like a fish out of water احساس ناخوشایند داشتن به دلیل قرار گرفتن توی موقعیت یا محیطی که بهش عادت ندارید.
مثلا: When she moved to the city from her small hometown, she felt like a fish out of water. وقتی از زادگاه کوچیکش به شهر نقل مکان کرد، احساس خوبی نداشت.
Fishy معمولاً برای ابراز سوءظن (رفتار دروغین) نسبت به چیزی استفاده میشه.
مثلا: There is something fishy about the new neighbor. She is acting weird. رفتار دروغین و عجیبی در مورد همسایه جدید وجود داره. او عجیب رفتار میکنه.
A big fish in a small pond کسی که در یک محیط کوچک یا محدود دارای موقعیت مهم یا تأثیرگذاری هست.
مثلا: In her hometown, Sarah was a big fish in a small pond, but she faced bigger challenges in the city. سارا در زادگاهش آدم مهمی بود، اما در شهر با چالشهای بزرگتری روبرو بود.