میدونست که من زود ناراحت میشم... میدونست که چقدر زیاد دوستش دا | کوتاه اما به شدت مفهومی✒
میدونست که من زود ناراحت میشم... میدونست که چقدر زیاد دوستش دارم، هی بیشتر بی محلی میکرد و عذابم میداد؛ منم که حساس بودم هی به جونش غُر میزدم، هی به روش میاوردم بی محلیشو! اونم نقطه ضعفمو میدونست و هی میگفت: تو حساس شدی، تو دیگه خسته شدی از این رابطه، داری بهونه میگیری! داشت حرف دلِ خودشو به من میفهموند و منِ ساده هربار خودمو مقصر میدونستم... آدما بعضی وقتا برای اینکه حسو حالشونو بهت بفهمونن مجبورن حرف دلِ خودشونو به اجبار تو ذهنت بندازن تا درگیرش بشی و خسته! بعد تمامِ اشتباهاتو میندازن گردن تو، به راحتی میذارن میرن و تو میمونی با وجدانی همیشه ناراحت و باور میکنی که مقصری...