نمی دانم چرا احساس می کنم ، ما مردمانی که در چین خوردگیهای هزار توی زاگرس میانی، زندگی می کنیم، گذرگاه فصل ها را بر گزیده ایم .انگار همه ی فصل های سال هنگامی که می خواهند ، جای خود را به فصل دیگری بدهند ، به اینجا می آیند و آخرین بقایای به جای مانده از خود را بر می چینند و می روند . فصلی که سپری می شود، در آخربن روز سلطه اش بر زمین ، با بدرقه ی خورشیدی که غروب می کند ، از دهلیزهای کوهستانهای دیار ما می گذرد و پشت سرش را هم نگاه نمی کند و میرود .
درهیچ جای سرزمین ایران جغرافیایی را نمی شناسم که گاه شماریهای ایامش ، مانند دیار ما عادلانه روزها و ماهای سال را بین چهار فصل ، به تساوی تقسیم کرده باشد . در اینجا هر فصل فقط سه ماه حکومت می کند . ماه اول در بده و بستان با ماه آخر فصل قبل ، واقعیت خود را تثبیت می کند . ماه دوم به تجلی ، مفهوم فصلی خود می رسد و ماهیت قاطع فصل را به نمایش می گذارد در اواخر ماه سوم فصل رو به زوال می رود و در بده و بستان دیگری آرام آرام قلمرو خود را به فصل دیگر تسلیم می کند .
در سایر اقالیم ایران زمین سال و ماه به این روال نیست. در جنوب ایران همه ی ایام سال بین تابستانی طولاتی و پاییزی کوتاه تقسیم می شود . در این اقلیم ، بهار و زمستان زمانی برای حکمرانی بر زمین نمی یابند . در مناطق سردسیر شمال ایران ، بیشترین ایام سال به زمستانی بلند و عبوس سپرده می شود . مجالی اندک به بهاری کوتاه داده می شود و تابستان داغ فرصتی برای حکمرانی نمی یابد . پاییز بی رمق از راه می رسد و جای آن را می گیرد تا بهار ناکام را هرچه زودتر در قدمگاه زمستان قربانی کند و با عجله خودش را به اردوی سر در گریبان زمستان برساند .
اجداد ما ساکنان باستانی زاگرس میانی هزاران سال دراین جغرافیا با آمدن و رفتن روزها و ماه ها و سالها و قرنها عجین بوده اند و مانند سایر جوامع انسانی مناسبترین اقلیم را برای شیوه ی زندگی خود بر گزیده اند . آنان کوه نشینان سخت کوشی بوده اند که برای چراگاههای گله ها و رمه های فراوانشان ، به علف کافی نیاز داشته اند . کوهستانهای سخاوتمند موازی با هم ، با دشت های متعدد میان کوهی شان گسترده ترین چراگاه ها را با مناسبترین منابع آبی ونزولات آسمانی فراهم کرده تا اجداد ما قاعده حیات خود را بر مثلث گیاه ، حیوان و انسان بنا نهند .اجداد ما تیرک سیاه چادر های خود را در سر تا سر این اقلیم پر برکت بر افراشتند . آنان فرهنگ خود ویژه ای به عنوان شاهک نشینان و خان سالارانی با قلمرو های محدود در تاریخ اجتماعی انسان شکل دادند . کوه نشینانی که این جغرافیا را بر گزیدند ، هزاران سال بی وقفه و مداوم به زندگی خود با معیشت شبانی و رمه گردانی سپری کرده اند . آنان با عبور از افت و خیز های رویداد های متعدد تاریخی بر سختی های زندگی کوه نشینی ظفر یافتند و دشواری ها را دوام آوردند و فرهنگی غنی و مختص به خود را به وجود آوردند .
همانگونه که حیات آن کوه نشینان به رویش گیاه برای نگهداری حیوانات اهلی فراوانشان بستگی دارد، و محور زندگیشان را بر اساس سه رکن گیاه ، حیوان و انسان استوارش کرده بودند می بایست گاهشماری دقیقی را محاسبه می کردند و در گذر فصل ها به انتظار می ماندند تا چگونگی سپری شدن روز ها و ماه ها را بشمارند و برای دست یابی به گیاه مقتدرانه به زندگی کوچ نشیتی خود ادامه بدهند . آنان برای فرا رسیدن به فراوانی آئین های مختلفی را به جای می آورده اند و به شادمانی می پرداخته اند .
باشکوهترین آئین باستانی مردمان دیار ما ، عید نوروز بوده است . شاید این آئین ریشه ای در زندگی شبانی آنان دارد .شادمانی برای فرا رسیدن فصل بهار و شادمانی برای احیای دوباره ی زندگی ای بوده است که چراگاهها پذیرای دوباره ی رمه ها و گله ها شوند و زندگی بر همان ثقل مثلث گیاه ، حیوان وانسان بنشیند .
پیش قراولان بهار ، بشارت فرا رسیدن فراوانی را نوید می دهند . ارغوانها پیشاپیش طپش نبض بهار را می فهمند و سر تا پا به گل می نشینند . سبزینه در رگ بادام بنانها می دود و تر و تازه شان می گرداند تا آمدن بهار را بباورانند . کله باد مهار گسبخته از آنسوی صحاری گرم می اید و می وزد و می تازد تا برف و یخ را از فرق کوهها فرو بکاهد و درختان را از خواب زمستانی بیدار کند . __
درنوشتن این مطالب نگاهی به گزارش کاوشهای سرخ دم لکی توسط خانم دکتر آرمان شیشه گر داشته ام که قبلا آن را مطالعه کرده ام . https://t.me/Magperiskezagros