Get Mystery Box with random crypto!

مهاباد نگاشت

لوگوی کانال تلگرام mahabadnegasht — مهاباد نگاشت م
لوگوی کانال تلگرام mahabadnegasht — مهاباد نگاشت
آدرس کانال: @mahabadnegasht
دسته بندی ها: ادبیات
زبان: فارسی
مشترکین: 458
توضیحات از کانال

نوشته هایی برای مهاباد نجیب و کوردستان شریف .... بهزاد سیفی

در هر قصه‌ای که دوستش می‌داریم، چیزی از ما در آن هست.

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 3

2021-03-07 02:53:58 https://t.me/mahabadnegasht
499 viewsبهزاد سیفی, edited  23:53
باز کردن / نظر دهید
2021-03-03 22:16:52 ماسی خانم ناو دەریا
چارشێویان دا بە سەریا
دەمیان قوفل و زنجیر کرد
ئاوازیان کوشت لە چاویا
ماسی خانم...ماسی خانم
ماسی خانم...ماسی خانم
هەر بە زۆر دایان پۆشاند
سەمای شەپۆلیان خنکاند
وتیان حەرام بن بۆ یەک
قژ و خەیاڵت و باران
وتیان خەویش نەوینێ
ماچ لە شەیتان نەسێنی
تەنانەت بۆنی دەریا
بۆ سەر گوڵدان نەهێنی
دەریایان لێ داپۆشی
خەمیان بە سەر دا پۆشی
وتیان لەم هەموو ڕەنگە
ئازادی ڕەش بپۆشی
ماسی خانم...ماسی خانم
ماسی خانم...ماسی خانم
ماسی خانم غەمگین بوو
کراسی لە خوێن ڕەنگین بوو
خۆی سووتان و خۆی خنکان
ئاخر بۆ ئەو سەنگین بوو
نامووس و ڕەگ و غەیرت
شەرەف و شان و شەوکەت
هەمووی لە گەڵ تۆیایە
ماسی خانمی نەگبەت
بەڵام ماسی کلی نەدا
تۆزە قاچی لێ هەڵدا
لە لێوار درەیا وەستا
شەپۆلێ بێت و لێی دا
ماسی خانم...ماسی خانم
ماسی خانم...ماسی خانم


شاعیر حەمید شەریفی
گۆرانی بێژ کاوە فەتحی

https://t.me/mahabadnegasht
559 viewsبهزاد سیفی, edited  19:16
باز کردن / نظر دهید
2021-02-22 11:33:25 #گزینگ۲
در کوچه خانقاه شمزینان مهاباد دل زخمی و در خانه ای پر از قدمت و اصالت ، پیرمردی خوش چهره که حتی موهای ابروهایش هم سفید اند و می لنگد و با عصا راه می رود ، زندگی می کند..دو فرزند دارد و پسرش دکتر جراحی شده خبره که در طبقه بالای این خانه با همسر و دو فرزندش زندگی می کند..و در طبقه پایین مانده اند پیرمرد خوش
چهره و موقر و نجیب و دختر بی نهایت زیبا و افسونگرش... دختری که دانشگاه رفت و ازدواج نکرد تا نگهبان پدر دردمندش باشد و حالا حتما چهل و پنج سالگی را رد کرده...اما نجابت و رعنایی و خانومی را رد نکرده...پدر و پسر و دختری که هیچوقت نتوانستند کاملا به زندگی برگردند اما کج دار و مریز زندگی می کنند....شبی پیرمرد به دخترش گفته بود گزینگ گیان من دوایی خانمی دایکت نه ده بوا زیندوو بمێنم.... و اشک هایش بی اختیار سرازیر شده بود و گزینگ خودش را در آغوش پدر انداخته بود و گفته بود به قوربانی فرمێسکه کانت بم بابی بابم بابی جوانم.....افسر به عشق آن رعنای زیرخاک رفته مهابادی ، نام دخترش را گزینگ گذاشت ...ولی پیرمرد بعد از آن سال و سانحه زرد و تلخ و سرد مراغه تنها دوبار جاده مهاباد به تبریز را دید...دوباری که پدرومادرش دردمندانه از دنیا رفتند...همان سال خودرا باز خرید کرد و مقیم مهاباد شد و با کمک خانواده داغدار همسرش ، خو.د را وقف بزرگ کردن فرزندانش کرد ...بعد از گزینگ و زمانی که فهمید راننده کامیون در لحظه تصادف مست و پاتیل بوده ، از تبریز بیزار شد و به هوای مزار گزینگ ، مفتون مهاباد شدە...همین مهاباد مفتون گواهی و شهادت می دهد که چه شبها و نیمه شبها ، افسر تبریزی زیبارو و رعنای گذشته ، که کمرش دوتا شده از بارسنگینی این غم ، راه بوداق سولتان شریف را در پیش می گیرد و اندوه دلش را کنار گزینگ خالی می کند...اما صحنه آن تصادف و جان باختن بی نهایت غم انگیز دل دلداری اش را هیچوقت نتوانست فراموش کند...در خانه این مرد خوش مرام عکسی بزرگ از گزینگ روی دیوار هست که افسر تبریزی با خطی خوش کنار چهره گزینگ زیبا نوشته هه تاکوو ماوم له بیرت ناکه م ، غه یری تۆ سوژده بۆ که س نابه م.....گزینگ زیبای دووگیان مهابادی در میانه خون و زخم و عمل جراحی نجات جان درونش ، در مراغه جان باخت..اما دویادگارش سالم ماندند...خواهر گزینگ هم در آن تصادف پرکشید..و میرزا کریم را گریه های تلخ پدرانه اش در کنار قبر دو دخترش ، از پا در آورد و نوروز سال پنجاه و یک را ندید......... همه تلخی این قصه جدا ، اما یکسال پیش کانال هاژه نوشت در نزدیکی های حریم جغرافیایی مهاباد در جاده بورهان ، رانندە یک تریلی با بار گچ بارگیری شدە از کارخانە گچ میانە و نزدیک تبریز ، خوابش می برد و کامیون راهی یکی از گودی و دره های کنار جاده شد و جنازه راننده لای کیسه های گچ پاره شده ، صد تکه شد...هاژه هویت راننده را پیگیری نکرد اما یکی گفت که راننده این کامیون ماک ، پسر همان راننده مست و پاتیل تصادف مراغه بود.....

@mahabadnegasht
665 viewsبهزاد سیفی, edited  08:33
باز کردن / نظر دهید
2021-02-22 11:33:09 #گزینگ۱
میرزاکریم در تابستان سال ۱۳۴۹ شب که از تبریز برگشته بود به مهاباد و به خانه اش ، به همسرش گفته بود که رفتم و از کاسب و اهالی محله اش پرسیده ام و همگی تعریف و تمجیدش را کرده اند.و این شد که گزینگ شد همسر افسر تبریزی زیبارو و رعنا در پادگان مهاباد.در مراسم ازدواج اش کلی از همکاران افسر تبریزی هم آمده بودند.عروسی اش سه روز و سه شب زمان برد.محمدماملێ هم بود و گرمایی به عروسی بخشیده بود که تا مدتها در خاطر مهابادیان و مهمانان مانده بود.افسر در همان خانه میرزاکریم و در اتاقی در حیاط با گزینگ زندگی را شروع کردند.گزینگ خود تکه ای از مهاباد بود در زیبایی و رعنایی.اما شوهرش هم دل می برد و در عین دلبری وفادار به گزینگ.افسرتبریزی کم کم کوردی را یاد گرفته بود و شکسته بسته حرف میزد.افسر که به گزینگ می گفت به گوربانت بم ، گزینگ هم میگفت چوخ ممنون پیاوه جوانه که م...و عشق در این میان بی ترانه و با ترانه می رقصید و می لولید لای روح و جسم این دو.شکم گزینگ بر آمد در میان شرم و حیای گزینگ از پدرومادر و تنها خواهر و دو برادرش...جان درون گزینگ که رشد کرد ، روزی افسر تبریزی دستش را گرفته بود و برده بود داخل پادگان مهاباد و برده بود بهداری ارتش.دکتر ارتش گزینگ را که معاینه کرده بود گفته بود بچه خیلی بزرگ است و احتمال زیاد دوقلو دووگیان است...قدر گزینگ پیش افسر صد چندان شد..خانواده افسر که مطلع شدند راه تبریز تا مهاباد را کوبیدند و با صدجور سوغات و کادو و لباس نوزادی آمدند..آمدند و در خانه میرزا کریم مهابادی قدر دیدند و حرمت لمس کردند...مادر افسر تبریزی با زبان تورکی هزاربار قربان و صدقه عروس زیبای مهابادی اش شد و تا رفتند چندین و چندبار شکم گزینگ را بوسیده و گفته بود قوربان اولم گوزل گلینم...و قرار شد که ماه دیگر که گزینگ هشت ماهش تمام میشد به تبریز برود تا در بیمارستانی مجهز در تبریز جان درونش را پیشکش دل افسر کند...میرزاکریم دل در دل خسته و امیدوارش نبود ، از بس خوشحال بود از پدربزرگ شدنش .چه اینکه گزینگ فرزند بزرگش بود و نور چشمانش...مادر گزینگ نازی میکشید از گزینگ که صدای دیگر فرزندانش در آمده بود و یکبار حه سه ن پسر از گزینگ کوچکترش با خنده گفته بود بریا منیش دووگیان بوایه م تا دایکم ئاوا نازم بکێشێت...افسر تبریزی خود را آماده رفتن به تبریز کرده بود و قرار بود که گزینگ را پیش خانواده نجیب اش در تبریز بگذارد و چند روز بعد برگردد مهاباد..گزینگ سنگین شده بود و فقط ناز میکرد و همه نازش را می خریدند...چمدان ها بسته شد و افسر پیکانی کرایه کرده بود تا گزینگ را به تبریز ببرد..ئه وین خواهر دیگر گزینگ هم همراه آنان شد و در صبحی بهاری پیکان کرم رنگ پلاک رضاییه ع از که لک به گزاده خارج شد .....................خانواده افسر تبریزی تمام بازار تبریز را نوردیدند تا هرآنچه خوراکی هست بخرند برای عروس زیبای مهابادی شان که دل پسر افسرشان بود...خانه بزرگ شان را چندبار رفت و روب کردند..بهترین لحاف و تشک و بالش را پهن کردند در اتاقی گرم...مادر افسر بساط اسپند را آماده کرده بود و سه خواهرش را دعوت کرده بود به خانه اش تا با چشمان خودشان زیبایی را ببینند..مادر افسر به خواهرانش گفته گوزل فه قه ت مهابادن گوزلی..و بادی در غبغب انداخته بود و گفته بود اوزم قوربان اولم مهاباده...عصر فرا رسید و هنوز پیکان کرم رنگ با پنج مسافر دلربایش نرسیده بود به تبریز و درب خانه پدری افسر..چند باری اسپند را در آتش منقل انداختند و دود شد و خبری نشد...هوا که گرگ و میش شد ، کم کم نگرانی و دلهره جای خود را به شور و شعف اهالی آن خانه داد..مادر افسر دامادش را صدا کرد و دفتری از بالای تاقچه پایین آورد و خواست تا شماره تلفن چهاررقمی منزل میرزا کریم را بگیرد ..تلفن زدن این دلهره را در دل خانواده میرزا کریم هم انداخت..میرزاکریم که بی قراری همسرش را دید گفت ئافره ت گیان ریگای ته وریزه و دووره..و دستان اش را گرفت و گفت به قوربان خوت نیگه ران مه که...............مراغه هنوز مثل حالا به شهر چنارها و اقاقیا مشهور نبود..فقط صابونی داشت که در خانه همه مهابادیان بود...اما مثل مهاباد شهری دل ربا و دامنگیر بود..صدای آمبولانس بیمارستان نظامی مراغه در فضای خیابان های مراغه پیچید و در دو کیلومتری مراغه به میاندوآب و در صحنه دلخراش یک تصادف صدایش خاموش شد...هیچکس ندانست که در آن خودرو و در میان هزاران هزار بیم و امید مسافرانش ، چگونه شد که تریلی ماک هجده چرخ آن ماشین را کوباند و کوباند و زیر و رو کرد.........

@mahabadnegasht
523 viewsبهزاد سیفی, edited  08:33
باز کردن / نظر دهید
2021-02-22 11:28:52
#گزینگ
465 viewsبهزاد سیفی, edited  08:28
باز کردن / نظر دهید
2021-02-20 22:50:35 @mahabadnegasht
509 viewsبهزاد سیفی, edited  19:50
باز کردن / نظر دهید
2021-02-19 22:24:37
588 viewsبهزاد سیفی, 19:24
باز کردن / نظر دهید
2021-01-30 10:11:36 @mahabadnegasht
768 viewsبهزاد سیفی, edited  07:11
باز کردن / نظر دهید