Get Mystery Box with random crypto!

#پارت233 یه بچه؟ تازه انگار معنی حرف دکتر رو درک کردم.بچه؟ لب | 👑ملكه زيبايى👑

#پارت233

یه بچه؟ تازه انگار معنی حرف دکتر رو درک کردم.بچه؟ لبخند ناخواسته ای روی لبم نشست که
رضا گفت: فردا می برمت آزمایش بدی زن داداش.
نمی دونم چرا حس کردم رضا زن داداش رو محکمتر از هر دفعه ادا کرد.
از زیر چادر دستی به شکم تختم کشیدم .یعنی بچه من و امیر اینجا بود.
لبخندم هر لحظه پهن تر می شد که رضا گفت: مبارک باشه.
گیج نگاش کردم که بدون اینکه به سمتم برگرده گفت: اگه پسر بود ،دخترمو بهش میدم حرفی
که نداری.
لبخندی زدم که حس کردم خندید...اما خنده اش هم با همیشه فرق داشت.روش رو کامل سمت
خیابون چرخوند و گفت: اگه هم دختر بود میشه دختر خودم. می برمش پارک...براش بستنی می
خرم.
اون از رویاهاش حرف میزد و من بی توجه به رویاهای خودم فکر می کرد.پسر یا دختری از جنس
آرامش امیر ، نهایت آرزوم بود.
دختری که می تونستم یه پیراهن تنش کنم و موهاش رو خرگوشی ببندم. و چتریهاش هم کوتاه
می کنم تا خوشگل تر شه.
تموم راه رو قدم زدیم. اون از علاقه اش به بچه ها می گفت و اینکه مطمئنا بچه های برادرش رو
خیلی دوست خواهد داشت.
می گفت : من مطمئنم بچه های امیر خوشبخت ترین بچه های روی زمینن.می گفت: میدونی چرا؟
غرق دنیای جدید زنانه خودم گفتم:چرا؟
گفت: چون تو و امیر بهترین پدر و مادر دنیا میشین.
گفت: پدر و مادر شدن لیاقت می خواد. بعضیا هم با اینکه لیاقتش رو ندارن خدا بهشون بچه میده
که لیاقتشون رو ثابت کنن اما باز نمی تونن...اما شما دوتا با لیاقتین من مطمئنم.
حرف میزد اما نگاهش به رهگذرای خیابون بود