Get Mystery Box with random crypto!

کاغذهای و خاطرات سرگردان ـــــــــــــــ کاغذهای سرگردان میان | مانا روانبد

کاغذهای و خاطرات سرگردان
ـــــــــــــــ

کاغذهای سرگردان میان کتاب‌ها گاهی از گلوله‌های سرگران کشنده‌ترند، خاصه وقتی کتابی را باز می‌کنی شعری ببینی یا سطری بجوری که حافظه یاری نکرده نقل کنی تا عیناً از روش برای دوستی بخوانی ناغافل برمی‌خوری به بریده‌ی مستطیلیِ آبی‌رنگی که کمی لیز است و اصلاً آبیش رنگ پریده است و دستخط نازک و لرزانی رویش سه بند شعر یا چیزی شبیه شعر نوشته که نه می‌دانی مال کیست نه به چشمت آشناست این خط نه می‌توانی حدس بزنی که زبان شعر به که می‌خورد باشد، حتی دقت می‌کنی شاید از لغات حدسی بزنی یا راهی به دهی ببری یا از نوع خودکار یا روان‌نویس نوک‌نمدیِ سیاه خاطرت به جایی برود باز هم شکست‌خورده ایستاده برجا می‌مانی با حسی از اصابت تیری سرگردان در میانه‌ی گفت‌و‌گویی تلفنی با دوستی همدل و دیریاب و خوش‌صحبت و دقیق که پروا نداری از دانسته / ندانسته‌ها حرف به میان بیاوری یا ذکری از دلخوری و خستگی یا ناگهان ابراز تأسفی از غفلتی یا حرمانی یا حسرتی از ندانستن زبانی یا نخواندن شعری؛ با این فرق که حالا سه بند شعر هر کدام سه سطر کوتاه شاید بگو سر و تهش بیست کلمه شکارت کرده بی‌حرکت ایستاده‌ای میانه‌ی اتاق همچون حیوانی که از سهمِ تیر برجا مانده باشد و می‌کوشی میانه‌ی حرف‌زدن و شنیدن خاطرت نرود پی این تیر سرگردان یا اذانی که چند لحظه پس از اذان قبلی لابد از مسجدی دورتر می‌آید و از لحظات اولش می‌دانی همان نسخه‌ی مفصل مؤذن‌زاده است نه از این خوانده‌های بیمزه‌ی امروزی...
متن کامل یادداشت را اینجا بخوانید:
http://mana-ravanbod.blogspot.com/2020/07/blog-post.html
@manaravanbod