داستان فقیر وهندوانه فروش فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت و گف | منظومهای🦋[ حکایات و داسـ🌴ـتان ]
داستان فقیر وهندوانه فروش
فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت و گفت هندوانهای برای رضای خدا به من بده فقیرم و چیزی ندارم. هندوانه فروش درمیان هندوانه ها گشتی زد و هندوانهٔ خراب و بدرد نخوری را به فقیر داد. فقیر نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمیخورد، مقدار پولی که به همراه داشت به هندوانه فروش داد و گفت به اندازه پولم به من هندوانه ای بده. هندوانه فروش هندوانه خوبی را وزن کرد و به مرد فقیر داد. فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان کرد و گفت خداوندا بندگانت را ببین... این هندوانه خراب را بخاطر تو داده و این هندوانه خوب را بخاطر پول...!
بخاطر الله بهترینارو بدیم ب فقیر و نیازمندان ن بخاطر پول
متاسفانه ما ی جوری هستیم وقتی لباس یا کفش و...کهنه داشته باشیم میگیم اینارو بدیم ب فقرا تا ی ثوابی بهمون برسه اما این کار غلطه و درست نیست
وقتی اون لباس اون کفش برای تو قابل استفاده نیست چجوری میدی ب فقرا ک ی ثوابی بهت برسه؟
فقرا و نیازمندان هم مثل ما هستن و هیچی از ما کم ندارند حتی شاید اونا بهتر باشند پیش الله تعالی همه چی ک پول نیست
با اطمینان یقین من ادم های فقیری دیدم که از ثروتمندان و پولداران با تقوا هستن
پس همه چی رو نگین پول پول پول وسایل هایی که برای خودتون قابل استفاده ست اونوقت بدیمشون ب فقرا بعد بگیم تا ی ثوابی بهمون برسه اونوقت بگیم تا خدا پاداشمون بده و توشه ی برای اخرتمون باشه
پس مواظب باشیم فقرا از ما کمتر نیستن براشون احترام قائل باشیم