2022-01-14 15:56:22
یکی بود ، یکی نبود یه بخش بود که شهرستان شد ولی... «این قصه را تا آخر بخوانید.»
یه بخشی بود که مردمش فکر می کردند اگر شهرستان بشه امکانات بیشتری میاد اونجا و در نتیجه کیفیت زندگی شون هم بالاتر میره؛
این بود که دست به دست هم دادن، تلاش کردن، هزینه کردن و... تا اون بخش، که بخش بزرگی بود، اول تبدیل بشه به دو تا بخش، و بعدشم اون دو تا بخش با هم بشن یه شهرستان.
آخرشم هم البته موفق شدند، اما؛
یعنی اینکه یه بخش تبدیل شد به دو تا بخش. شهرستان هم ایجاد شد، اما فقط با یه بخش!!!
اینجوری که یه بخش بدون هیچ دلیل فنی و کارشناسی و فقط و فقط از سر مصلحت اندیشی یه سری آدم خاص از اصل و اساس خودش جدا شد و اون یکی بخش بدون پاره تن خودش، تنهایی شد یه شهرستان...
حالا فعلا کاری به کار این ماجرا نداریم و باشه به وقتش.
خلاصه اینکه یه روزی اومد که از فرداش؛ بخش فلان دیگه شد شهرستان فلان.
همه هم خوشحال که آی دیگه دوران محرومیت ها و کمبود بودجه و اعتبار و... به سر اومده.
شوراهای شهر و روستا پا پیش گذاشتن، خیرین اومدن وسط، بازار و مردم دست به جیب شدن، شهرداری و دهیاری ها مایه گذاشتن تا اینکه بالاخره فرمانداری اون شهرستان هم افتتاح شد.
بعد از فرمانداری هم گفتن: خوب دیگه حالا نوبت اداره هاست؛ اصلا شهرستان شدیم که واسه یه کار اداری نریم یه شهرستان دیگه.
اینجا بود که باز هم شوراهای شهر و روستا پا پیش گذاشتن، خیرین اومدن وسط، بازار و مردم دست به جیب شدن، شهرداری و دهیاری ها مایه گذاشتن تا اینکه چند تا اداره هم تو اون شهرستان هم افتتاح شد.
یه مدتی گذشت؛ مردم که اولش یه چرخشی احساس میکردن اما یواش یواش دیدن خبری نیست!
منتظر امکانات بیشتر، بودجه و اعتبار بیشتر و کیفیت زندگی بالاتر بودن، اما دیدن باز هم برای خیلی از کارها حتی کارهای شخصی، مثل دوا و درمون هم باز باید برن همون شهرستان بغلی! جاده هاشون هم حداقل یه جاده ی درست و حسابی و در حد و شان یه شهرستان نشده بود که رفت و آمد براشون سخت نباشه که هیچ، خطر نداشته باشه!
یه کمی که بیشتر توجه کردن، دیدن که از شهرستان شدن فقط صاحب چند تا تابلوی نمایندگی ادارات شدن که رو دیوار چند تا ساختمونِ شهر نصب شده! تازه پول اجاره ساختمون ها هم نهایتا از جیب خودشون داره میره!
باز که دقت کردن دیدن: شهرستان شده به نام اونها، اما کامش واسه یه بنده های خدای دیگه ست! یعنی اون بنده های خدا هرجا به هرکی یه دِین و بدهی داشتن، دستش رو گرفتن و آوردن به این شهرستان و یه پست و منصبی بهش دادن! حالا اینکه طرف اون کاره بود یا نه و آیا میتونست گرهی از مشکلات مردمِ امیدوار باز کنه یا نه؟ مهم نبود، بود؟!!!
حالا؛ مردمِ امیدوارِ اون روزها، که این روزها ناامید هستند، یه علامت سوال خیلی خیلی بزرگ تو ذهن شون ایجاد شده؛ اونا که فقط دنبال امکانات و رفاه و کیفیت زندگی بیشتر بودن، میخوان بدونن چی شد که نشد؟!
میخوان بدونن ایراد کار کجا بود؟ آیا اصلا ایده تبدیل بخش به شهرستان از همون اول اشتباه بود؟ یا اینکه مقصر اونهایی هستند که بی خیالِ دردِ مردم، شایسته سالاری رو زیر پا لِه کردند و شهرستان تازه تاسیس اونها را تبدیل کردن به عرصه سهم خواهی و جولانگاهی برای بذل و بخشش پست ها و مناصب و از همون اولش قطار توسعه یه شهرستان تازه تاسیس رو از ریل خودش خارج کردن و همچنین اونهایی که این انحراف به نفع شون بود و نون شون از این طریق افتاده بود تو روغن؟!
بالا رفتیم دوغ بود
پایین اومدیم ماست بود
قصه ی ما راست بود
راستی یه موقع فکر نکنین، شهرستان قصه ی ما همون کلاردشته ها؛ آره، اصلا بد به دلتون راه ندید. کلاردشت همه چیز خوب و رو به راهه... "یادداشت های آقای میم" ۲۴ / دی / ۱۴٠٠
@mehdimaasoumi
https://www.instagram.com/p/CYte24CsOLe/?utm_medium=copy_link
5.2K viewsedited 12:56