2022-05-14 21:42:03
#زندگینامه_شهدا
سردار شهید حاج حمید محمدرضایی یکم مهر سال۱۳۵۰ در شهر شال از توابع استان قزوین در خانوادهای مذهبی و کشاورز چشم به جهان گشود. دوران ابتدایی حمید با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران مقارن شد؛ حمید که پنجسال از برادرش علی کوچکتر بود، همانند برادر برای دفاع از میهن اسلامی شور و اشتیاق فراوان داشت اما بخاطر سنّ کم نتوانست در جبههها حضور رساند ولی برادرش، علی در سال۱۳۶۱ عازم جبهه شد.
اما چیزی نگذشت که حمید تحصیل در مدرسه راهنمایی امام خمینی شهر شال را رها کرد و برای اولینبار در سن ١۴سالگی عازم جبهههای غرب کشور در منطقه بانه کردستان شد. حمید پس از اولین اعزامش و مدتی مبارزه، به عقب بازگشت و مشغول ادامه تحصیل شد و در کارهای کشاورزی کمکحال پدر شد. برادرش در سال۱۳۶۳ در منطقه مریوان جانباز شد و پایش را از دست داد.
در سال ۱۳۶۵ که سالِ سرنوشتسازِ جنگ محسوب میشد، حمید از طریق پایگاه بسیج شال برای اعزام به جبهه راهی قزوین شد و همزمان برادرش، علی نیز عازم بود؛ علی از حمید خواست که بماند و درس بخواند و کمکحال خانواده باشد اما حمید قبول نکرد و سعی کرد که علی را به خاطر پای مصنوعیاش از اعزام منصرف کند اما سرانجام برادر بزرگتر با این وعده که "دفعه بعد نوبت توست" حمید را برگرداند و خود با یک پای مصنوعی راهی جبهه شد.
طیّ عملیات کربلای۴ بود که در جزیره اُمالرصاص، علی محمدرضائی به شهادت رسید اما اثری از پیکرش بازنگشت؛ حمید به وصیت برادر عمل کرد و ادامهدهنده راهش شد و در سال۱۳۶۶ عضو سپاه پاسداران شد و در عملیاتهای مختلفی از جمله عملیات والفجر۱۰ در آزادسازی شهر حلبچه عراق و عملیات بیتالمقدس۶ در منطقه سلیمانیه عراق شرکت کرد که در یکی از عملیاتها جانباز شد.
پس از پایان جنگ، حاجحمید در سال۱۳۶۹ ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد. او در عرصههای فرهنگی، نظامی و علمی حضوری فعال داشت. حاجحمید به ادامه تحصیل مشغول شد و در اردوهای راهیان نور نیز بعنوان راوی، بازگوکننده دفاع مقدس به نسل جدید بود و در برپایی نمایشگاههای ایام فاطمیه و دفاع مقدس حضوری چشمگیر داشت.
حاج حمید در شهریور سال۱۳۹۰ برای مقابله با گروهک تروریستی پژاک همراه برادر دیگرش، حسین عازم مناطق غرب کشور در سردشت شدند و با فرماندهی مقتدرانهی نیروهایش، چهره بارزی از خود نشان داد و "تپه جاسوسان"، ارتفاعات مرزی بین ایران و عراق، را از لوث وجود تروریستها پاکسازی کردند.
حاج حمید در چند مرحله مجروح شده بود؛ ۳۰درصد جانبازی از زمان دفاع مقدس به یادگار داشت؛ عمده جانبازیاش هم از ناحیه چشم بود؛ سال۱۳۸۸ نیز در جریان فتنه مجروح گشت؛ یکبار دیگر هم در سال۱۳۹۰ وقتی که فرماندهی یک محور در تپه جاسوسان سردشت را برعهده داشت، هنگام درگیری با گروهک پژاک از ناحیه گوش دچار موجگرفتگی شد و پانزدهدرصد جانبازی یافت.
رشادتهای فرمانده حمید به مرزهای ایران محدود نشد؛ با آغاز بحران سوریه و تجاوز وحشیانه تکفیریها به حریم اسلام، برای اولینبار در سال۱۳۹۱ بعنوان مستشار نظامی با نام جهادی "ابومجید" عازم سوریه شد و به آموزش نیروهای جبهه مقاومت برای مقابله با تکفیریها پرداخت.
در سال ۱۳۹۳ با اینکه با درجه سرهنگتمام در سِمَت فرماندهی عملیات تیپ٨٢ صاحبالامر قزوین بازنشسته شده بود اما برای دفاع از حرم حضرت زینب علیهاالسلام و در پاسخ به ندای مظلومیت مردم سوریه، بازنشستگی خود را تمدید کرد و برای مقابله با تکفیریهای وهابی_صهیونیستی در اردیبهشت سال۱۳۹۴ که اوج رعب و وحشت داعش بود، دوباره عازم سوریه شد.
حاج حمید که فرمانده یکی از محورهای تدمر بود، ۲۴اردیبهشتماه که مصادف با روز شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام بود، برای شناسایی به منطقه استراتژیک السخنه، نزدیک تدمر و داغترین و کویریترین نقطه سوریه، رفت اما حین شناسایی طی یک حمله غافلگیرانه توسط داعش، محاصره شدند؛ فرماندهحمید با پایگاه تدمر سوریه ارتباط برقرار کرد و درخواست نیروی کمکی کرد و گفت که شهر تدمر در آستانه سقوط قرار دارد اما با نرسیدن نیروهای کمکی، پس از سقوط السخنه تا آخرین نفس با تکفیریها مبارزه کرد و در منطقه حقلالهیل(دهکیلومتری السخنه) تدمر به شهادت رسید.
یکهفته پس از شهادت حاجحمید محمدرضایی شهر تدمر نیز بهدست تکفیریها سقوط کرد؛ پیکر فرماندهحمید همانجا ماند و سرانجام، مورّخ هشتم اسفند۱۳۹۷ در منطقه حقلالهیل تدمر، تفحّص و شناسایی شد و به وطن بازگشت و پس از تشییعی باشکوه، در گلزار شهدای شهر شال استان قزوین آرام گرفت.
#شهید_حمید_محمدرضایی
#سالروز_شهادت
322 views18:42