مَلَکِ مُنسون و این مُنسون مَلَکی بود از هندوستان و بر بالی ا | نشان
مَلَکِ مُنسون
و این مُنسون مَلَکی بود از هندوستان و بر بالی از آنِ وی به زبرجدِ سبز نبشته بودی: نعمت و بر دیگر بالی به یاقوتِ سرخ نبشته بودی: نقمت. گویند که هر پنجاه سالی یکبار بر آسمان برشدی و بر رُبعِ مسکون نعمت یا بلا فروباریدی.
و در تواریخ چنان آوردهاند که در ولایت کرمان، شهری بود که آن را رفسنجان خواندندی، شهری عظیم با نعمت که از آن فُستُق و مِس به بلاد بردندی و عوامِ کرمان به دستانزد گفتندی که ‹اگر دنیا را آب ببرد شالِ خرِ رفسنجونی تر نشود› و رفسنجانیان را بدین سبب جمعیتِ خاطری بودی و تفاخری. خدای تعالی خواست تا بدیشان نماید که نه چنان است که ایشان پنداشتهاند. پس این مُنسون را بفرمود که به رفسنجان باید شدن و آن خلق را قدرت نمودن و بیم دادن. و مُنسون بیامد و اند شباروز بر جبال و رَبَض و شارستان چندانی بارید که بیم آن بودی- و هست- که رفسنجان را رفتسنجان گویند، نعوذ بالله من الأصمّین الأخرسَین.