Get Mystery Box with random crypto!

نشان

لوگوی کانال تلگرام mohsenpourmokhtar — نشان ن
لوگوی کانال تلگرام mohsenpourmokhtar — نشان
آدرس کانال: @mohsenpourmokhtar
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 311
توضیحات از کانال

یادداشت‌های کوتاه محسن پورمختار

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

2


آخرین پیام ها 2

2022-06-23 20:44:11 چکامه‌ای و خاطره‌ای

گفته‌اند و راست گفته‌اند که حاج سید محمود دعایی همۀ عمر و اعتبار و توان خود را وقف پاس‌داشت حرمت بزرگان و نوادر این سرزمین کرده بود. و این فضیلت را کم نباید شمرد. آن هم در فضایی که قریب به اتفاق زمامداران بکلی با فضل و خرد و هنر بیگانه‌اند و مراعات و تکریم و تبجیل ارباب این مقولات را کاری بیهوده می‌دانند. (و کاش بیهوده‌اش تلقی می‌کردند بلکه غالباً طایفۀ مذکور را دشمن می‌پندارند و از هیچ کوششی در مقابله و معارضه با ایشان دریغ نمی‌کنند.)

درست اول خرداد 1393 بود که به واسطۀ دوستی به مراسم بزرگداشت استاد احمد مهدوی دامغانی دعوت شدم. در آن مجلس با قرائتِ ‌نامه‌ای منظوم از استاد خواستم که به ایران بازگردد. شعر، بسیار مورد قبول و استقبال حضار قرار گرفت اما مجلس که تمام شد یکی از معاریف سیاسی-فرهنگی به اتفاق نوچه‌هایش شروع به توطئه و سعایت کرد. از چند بیتِ قصیده مفاهیمی بیرون کشید که به مخیلۀ من هم نرسیده بود. و از سویی از درِ دلسوزی وارد شده بود که اگر نهادهای کذا و کذا از محتوای این شعر مطلع شوند برای این جوان دردسر می‌شود.

فردای آن روز آقاسید محمود دعایی که به فراست، مقصود از این شیطنت‌ها را دریافته بود تماس گرفت و بسی جملات محبت‌آمیز گفت و خواست که حتما شعر را بی‌کم و کاست در روزنامۀ اطلاعات چاپ کند. جناب دعایی در آن تماس در خصوص بیتی که اتفاقاً مسأله‌ساز شده بود به تغافل و تجاهل گفت: من آن کلمه را "فانی" شنیدم. مقصودش کلمۀ "زانی" در بیتی از قصیده بود. عرض کردم: ابدال حرف زاء به فاء.... که اجازه نداد حرفم را تمام کنم. عرض کردم: پس هر زایده‌ای در واقع فایده است و زجر هم فجر... سخنم را دنبال نکرد. عرض کردم: لااقل بنویسید "جانی" که محملی داشته باشد و مصادیقی. که نشنیده گرفت و گفت: من فانی شنیدم. گفتم: در این صورت مصراعی مشرکانه است؛ یعنی "من" باور دارم به رغم دیگران "جاودانه‌ام". که دیگر چیزی نگفت اما وقتی روزنامه منتشر شد دیدم همان "فانی" چاپ شده است.

اکنون قصیدۀ مذکور را که پیشتر نیز بارها در گروه‌ها و یا کانال دوستان به صورت کتبی و صوتی منتشر شده در اینجا قرار می‌دهم تا در این ایام به سهم خود ذکری از آن دو مرحوم مغفور کرده باشم.

در دعوت از حضرت علّامی استاد احمد مهدوی دامغانی به وطن مألوف

پس از حمد و تسبيح آن جاودانی
نويسم يكی نامه از عبدِ فانی

فرستم به آن قُدوۀ اهلِ مشهد
به آيينِ طلّابِ مازندرانی

نويسم ز باقِل به سَحبانِ وائل
فرستم ز تهران به پنسيلوانی

نويسم ز حمّالِ‌ الواحِ اَبْتَث
فرستم به شَرّاح سَبعُ ‌المَثانی

ز فرشِ مصلّی به عرشِ معلّی
ز رُستاقِ صورت به شهرِ معانی

ز كاهن به موسی، ز ترسا به عيسی
به بودا ز مرتاضِ هندوستانی

برآی احمدا چون براهيمِ ادهم
به ترکِ تمكّن، به عزمِ شبانی

برآی احمدا زان سُرادق بدان‌سان
كه احمد ز خلوتكدۀ امّ‌ هانی

برآی احمدا، آفتابا، دليلا
ز مغرب چو خورشيدِ آخِرزمانی

چه می‌گويی آنجا به اسماع مغلق
چه می‌جويی آنجا به رَطبُ اللسانی

بدان جای بی‌جا، به هنگام هيجا
چرا می‌نشينی؟ كرا می‌نشانی؟

بيا تا كه پيری نمايد جوانَت
اگر با تو كردند پيران جوانی

بيا تا كه ياری بجويند ياران
ز عالی، مقابل چو شد خصم‌ دانی

بيا تا كه رحمت فرستيم با هم
برآن كش ثلاثی‌ست نام و نشانی

بيا تا نه رحمت فرستيم با هم
برآن كش ثلاثی ‌ست نام و نشانی

بسنجيم با هم عِيار مَحبَّت
برنجيم با هم ز نامهربانی

بگرييم با هم به احوالِ بهمان
بخنديم با هم به لحيۀ فُلانی

بگویی تو از شومی بخت مسعود
بگويم من از طالع سعد شانی

حديثی بخوانی مرا از زُراره
مديحی بخوانم تو را از فغانی

قرائت كنم چامه‌‌ای از نظيری
حكايت كنی پاره‌ای از اغانی

كنم طرح سطری ز قابوسنامه
كنی شرح شطری ز كنز المعانی

من از اُرموی گويم و از مراغی
تو از واقدی گويی و از دوانی

ببالی تو از فرّ و فرهنگ شيعه
بنالم من از نرخ ارز و گرانی

بگویی تو از حزم ايّام پيری
بگويم من از جهل و شور جوانی

به شوق آيی از رؤيت قطعه‌ خطی
ز كلكِ غلام‌ِ رضا اصفهانی

به وجد آيم از نغمۀ تار لطفی
چو خلق از تصعُّد به جام‌ جهانی

بيا نيست اين‌ نامه گرچ از اعاظم
بيا نيست اين دعوت ار سازمانی

بيا و بمان گرچه با تلخ‌كامی
بيا و بمان رغم هر بدگمانی

كه ايران تويی تو، نه يک دسته سارق
كه ايران منم من، نه يک مشت زانی

تو را آرزو اين كه اينجا بميری
مرا آرزو اين كه اينجا بمانی

بيا تا ببينيم رخسار ماهت
خدا نيستی لا تقل لن ‌ترانی

الهی به حقّ علیّ ‌بن ‌موسی
علیّ ‌بن ‌موسی ‌الرّضای ثمانی

اگر هست عبدالرّضا عبدِ آن شَه
اگر احمد مهدوی، دامغانی

برآور مرا آرزو تا ببينم
رخِ پيرِ خود را به عهدِ جوانی


https://t.me/rezamousavitabari
172 views17:44
باز کردن / نظر دهید
2022-06-22 16:05:07 کاش این اطراف زیارتگاهی بود

امامعلی و شیرعلی رضوانی پور برادر بودند، پسرخاله‌های من. یک لب بودند و هزار خنده. زندگی‌شان خوش بود تا...تا اینکه روزگار تصمیم گرفت چهره نامردش را نشانشان بدهد. امامعلی سرطان گرفت و کوشش‌های برادر در نجاتش ناکام ماند. چندی گذشت، داغ امامعلی داشت سرد می‌شد که هوشنگِ حاج شیرعلی در سن ۲۰ سالگی تصادف کرد و رفت. یکسالی گذشت، بخت بد گریبان مهدی پسر دوم حاج شیرعلی را گرفت، خودکشی کرد و رفت. حالا برای حاج شیرعلی برادرش اکبر و‌ پسر کوچکش رسول مانده بودند، دلش را به این دو خوش کرده بود. بیچاره ندانست که یارش سفری بود. اکبر هم تصادف کرد و رفت. حاج شیرعلیِ شاد و شنگول سالهای ۵۰ تا ۷۰ حالا دیگر مرغ دلش نمی‌خواند، از پیری که داشت نزدیک می‌شد می‌ترسید. می‌گفت: خاله! بدبختی اومد، بد وقتی اومد. ولی حاجی هنوز از عمق بدبختی‌اش خبر نداشت. چند سالی گذشت، خودش سرطان گرفت و رفت. حاج شیرعلی رفت اما بدبختی از خانواده‌‌اش نرفت. مدتی گذشت. رسولِ حاج شیرعلی هم سرطان گرفت. حالا دیگر مردی در خانواده نمانده بود. طیبه حاج شیرعلی برادر را به یزد برد و آورد، آورد و برد تا رسول هم رفت. چند سالی به اندوه گذشت، بخت بد آمد و یقه خود طیبه را گرفت و راهی یزدش کرد. یکسالی رفت و آمد و شیمی‌درمانی کرد و زجر کشید، تا... طیبه هم رفت، دیشب.

اینجا که من هستم. زیارتگاهی، امامزاده‌ای، بقعه‌ای چیزی نیست. دلم پر گریه است. کاش جایی بود می‌رفتم به مظلومیت طیبو، رسولو، هوشنگو، مهدیو، اکبر، و به بدبختی پسرخاله‌هایم، شیرعلی و امامعلی گریه می‌کردم. کاش این اطراف زیارتگاهی بود تا می‌رفتم های‌های گریه می‌کردم.
https://www.instagram.com/p/CfGztPsslzV/?igshid=MDJmNzVkMjY=
134 views13:05
باز کردن / نظر دهید
2022-06-22 11:04:28 اثر دانینگ-کروگر
 Dunning–Kruger effect


نوعی سوگیری شناختی در افراد غیرحرفه‌ای است که از توهم برتری رنج می‌برند و به اشتباه، توانایی‌شان را بسیار بیش از اندازهٔ واقعی ارزیابی می‌کنند. این جانب‌داری به ناتوانی فراشناختی افراد غیرحرفه‌ای در شناسایی ناتوانی‌هاشان نسبت داده می‌شود. برخلاف آن، افراد حرفه‌ای گرایش بیشتری به دست‌کم‌گرفتن شایستگی خود دارند و به اشتباه تصور می‌کنند، کاری که برای ایشان آسان است، برای دیگران نیز آسان خواهد بود. دیوید دانینگ و جاستین کروگر از دانشگاه کرنل این‌گونه نتیجه می‌گیرند: «تخمین نادرست فرد بی‌لیاقت، از اشتباه در ارزیابی خود ناشی می‌شود؛ درحالی‌که تخمین نادرست افراد بسیار بالیاقت، از اشتباه در ارزیابی دیگران نشئت می‌گیرد.»
اثر دانینگ—کروگر نخستین بار در سال ۱۹۹۹ در پژوهشی اثر دیوید دانینگ و جاستین کروگر از دانشگاه کرنل بررسی شد.
عنوان این پژوهش «ناماهر و نادان به آن: چگونه دشوار بودن شناخت بی‌کفایتیِ خود منجر به ارزیابی متکبرانه از خویشتن می‌شود؟» بود.
کروگر و دانینگ در چهار آزمون مجزا مهارت شرکت‌کنندگان را در زمینه‌های استدلال منطقی، دستور زبان انگلیسی، و حس شوخ‌طبعی محک زدند و همزمان از ایشان خواستند که نمرهٔ خود را پیش‌بینی کنند. نتیجهٔ آزمون‌ها نشان داد که شرکت‌کنندگانی که کمترین نمره را آورده بودند در ارزیابی خود تا بالای میانگین غلو کرده بودند و مهارت خود را دست بالا گرفته بودند. درعوض شرکت‌کنندگانی که بیشترین نمره را آورده بودند مهارت خود را دست کم گرفته بودند.
این پژوهش همچنین نشان داد که افراد «بی‌کفایت» توانایی شناخت مهارت یا کفایت در افراد ماهر را ندارند.
به باور کروگر و دانینگ، دلیل ناتوانی افراد بی‌کفایت از شناخت بی‌کفایتی خود ضعف در فراشناخت، فراحافظه، فرادرک، و همچنین ضعف در مهارت نظارت بر خود است.

ویکیپدیا
283 viewsedited  08:04
باز کردن / نظر دهید
2022-06-22 10:41:46
اگر از شدت حماقت برخی «استاد»‌ها متعجب هستید، دیگر نباشید! از قضا معمولا ابله‌ترین‌ها همان معادن اعتماد به نفس هستند! همان‌ها که محکمترین الحان و صلب‌ترین عقاید را دارند غالبا از همه کمتر می‌دانند!
این حقیقت شناخته‌شده‌ای ست. انقدری که برای خودش اسم دارد! اثر دانینگ کروگر!
این ویدیو را ببینید تا هم دیگر با دیدن «اساتید» احمق متعجب نشوید و هم حواستان باشد که خودتان #در_ستیغ_بلاهت گرفتار نشوید!
112 views07:41
باز کردن / نظر دهید
2022-06-19 21:17:08 شاهنامهٔ سعدلو

امروز بدون اینکه هدف خاصی داشته باشم، داستان ‹جنگ پیران و گودرز› را در مهمترین نسخه‌های دست‌نویس و چاپی شاهنامه مقایسه کردم و ساعاتی به قول عطار ‹در میان صد بلا شاد آمدم›.
یکی از این نسخه‌ها، دست‌نویسِ سعدلو بود. نسخه‌ای از شاهنامه فردوسی و خمسهٔ نظامی که استاد ایرج افشار، احساس خود را به هنگام دیدار آن اینگونه بیان فرموده: نسخه‌ای دیدم که در وصفش یک دهان خواهم به پهنای فلک. چشمم از دیدنش خیره می‌ماند. همان نگاه نخستین که بر دو صفحهٔ میانین نسخه افتاد مرا با خویش به روزگاری کشانید که کاتب و مُذهّب و جدول‌ساز، چنین نسخهٔ عالی را پرداخته بودند. (آینده ۱۸/۴۶۵)
باری نکته‌ای که باعث شد تا این یادداشت را بنویسم این بود که دیدم بعضاً ازین دستنوشته با عنوان نسخهٔ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی یاد می‌شود. البته باید قدردان دایرةالمعارف بزرگ بود که همّت کرد و این نسخه را خرید اما شایسته است که این دست‌نویس به عنوان «نسخهٔ سعدلو» شناخته شود. به این دلایل:
۱. قدردانی از خاندان سعدلو که در طی سده‌ها این نسخه را- با همهٔ دشواری‌هایی که نگهداری چنین کتابی در یک ایل کوچ‌رو دارد- حفظ کردند. به فرموده استاد ایرج افشار: این نسخه میراثی ملی است که سعدلوها آن را به هنگام کوچها و جنگها و خانه به دوشیها در فراز و نشیب زندگانی و در سرّاء و ضرّاء حوادث آن را از هر بلیه و واقعه‌ای محفوظ داشته‌اند. ( همان ۴۶۶). این نکته هم شایان ذکر است که میراث‌بران این نسخه، اهتمام داشته‌اند که این کتاب در ایران بماند و به خارج منتقل نشود. (همان)
بنابراین انصاف حکم می‌کند که با نگاه‌داشتِ نام آن ایل بزرگ بر این نسخه ایراندوستی آنها پاس داشته و یادآوری شود.
۲. این نسخه نمادی است ازین حقیقت که اقوام ایرانی- از هر نژاد که می‌بودند- در طی قرون و اعصار به ادب فارسی و مخصوصاً شاهنامه عشق می‌ورزیدند. این نکته در باره ایل سعدلو که از ترکان قفقاز و مؤثر در دولت‌های قراقویونلو و آق‌قویونلو و صفوی بودند، به اسناد متعددی مستند است که این شاهنامه و خمسه یکی از مهمترین آن اسناد است. نشانه‌ای کهن و درخشان از عشق ترکانِ مرزبان ایران به ادبیات فارسی.
۳. این نسخه را استاد ایرج افشار، کاشفِ دانشمند و کتابشناس آن که خود واسطهٔ خرید آن برای دایرةالمعارف بزرگ اسلامی بود، «نسخهٔ سعدلو» نامیده است.( همان ۴۶۵) نامگذاری آن پیر فرزانه را که سخن از سر دانایی و سنجیدگی می‌گفت باید پاس داشت و آن را تبدیل نکرد.
https://www.instagram.com/p/Ce_wiLws9vf/?igshid=MDJmNzVkMjY=
756 views18:17
باز کردن / نظر دهید
2022-05-24 22:33:25 جوانمردی چیست؟

دانشگاه ولی‌عصر رفسنجان ۱۴۰۱/۰۳/۰۱
@mohsenpourmokhtar
217 viewsedited  19:33
باز کردن / نظر دهید
2022-05-20 21:07:05
شبِ تیره رفتم به مازندران
(یادی از اکبرِ سعادت و شاهنامه‌خوانی در ایل بُچاقچی)

شاهنامه‌خوانی در بُچاقچی، گذشته را به حال پیوند می‌زد. رستم و گیو و گودرز همین سلحشورانِ ایل بودند و رخش‌ و‌ شبدیز همین اسبهای کهر و کبود. فقط برنوها جای شمشیرها را گرفته‌بود...
•••
چند سال پیش مرحوم اکبر احمدی را در روستای کَن‌ِشهر دیدم و چون شنیده بودم که در جوانی شاهنامه را خوش می‌خوانده، ازو خواستم قدری شاهنامه بخواند. چندبیتی از حافظه خواند و خاطراتی از شاهنامه‌خوانی‌های آن روزگار تعریف کرد.
این ویدیو یادگاری از آن شب است.
@sirjanname
208 views18:07
باز کردن / نظر دهید
2022-05-17 08:55:49 یک نکته اصلاحی درباره صحبتهای بالا:

فره ایزدی که از جمشید جدا و به سه بخش تقسیم شد، به ایزد مهر و فریدون و گرشاسپ رسید. من به جای ایزد مهر گفتم ایزد نر یوسنگ.

می‌گویند یکبار ایلخانی بختیاری وقتی بچه‌های لاغر و ضعیف یکی از رعایایش را دید رو به او کرد و گفت:
- مرد حسابی اینها هم بچه‌ان که تو داری!
لر ساده‌دل در جواب گفته بود: خان شرمنده‌ام. توی ده و با نداری و دستِ تنها بهتر ازین نمیشه!!

حالا حکایت بنده‌ است. با حال ناخوشی( که هنوز هم ادامه دارد) و خستگی و گرسنگی بهتر از این نمیشه.
901 views05:55
باز کردن / نظر دهید
2022-05-17 08:53:54 خجسته فریدون ز مادر بزاد

بزرگداشت فردوسی، سیرجان خانه‌موزهٔ مهری مؤید محسنی
۱۴۰۱/۲/۲۵
@mohsenpourmokhtar
824 viewsedited  05:53
باز کردن / نظر دهید