گفت «اووو! تو خُردبچّه چه فهم داری کمونیست چی استش، دختر؟» گفت | آن
گفت «اووو! تو خُردبچّه چه فهم داری کمونیست چی استش، دختر؟» گفتم «زمینهای شما را میگیرند و میدهند به دیگران و همه را میکُشند.» سرش را برگرداند و گفت «همهاش این نیست. زمینها را بازپس میدهند، جان را پس نمیدهند. آبرو، شرف، وطن، خاک… او بچّهکَم، حیف تویی که دگر خاکی برایت نمیماند.»