Get Mystery Box with random crypto!

صدای گریه و زاری از هر طرف شنیده میشد انگار تلاش میکردند بلندت | Iridescent

صدای گریه و زاری از هر طرف شنیده میشد انگار تلاش میکردند بلندتر گریه کنند تا نشان دهند فرد زیر خاک برایشان مهم است.
انگار با پارچه ای سیاه رنگ چشمانم را بسته بودند بعد از چند ثانیه متوجه بسته بودن دست و پاهایم شدم همینطور بوی خاک هم در تلاش بود تا خفه ام کند.
منتظر باز شدن چشمانم شدم اما بعد از هر ثانیه نفس کشیدن برایم سخت تر میشد.
چشمانم را از درد بستم اما قبل از باز کردن دوباره انها جدا شدن روح از کالبدم را احساس کردم.
این خواب نبود، من زنده زنده دفن شده بودم.