. گاهی کمی سخن نوزده خوش به حال ماتمزدگان ا | نصرالله حكمت
. گاهی کمی سخن نوزده
خوش به حال ماتمزدگان استادی که دیر به دنیا آمده است ، روزی چنین گفت : -- خوش به حال افسردگان و ماتمزدگان ، و همهٔ کسانی که در زندگی خود هیچ روزنهٔ امیدی ندارند و همه چیز و همه جا را سیاه و تاریک میبینند . گفتم : -- طوری سخن میگوئی که انگار به حالشان حسرت میخوری ! گفت : -- آری به حالشان حسرت میخورم . گفتم : -- چطور ؟ گفت : -- میدانی ، این جماعت ، تنها جماعت این عالمند که همه چیز برایشان فراهم است . برای ماتمزدگی و افسردگی و به تعبیر قدیمیها برای «غمبرکزدن» هیچ کم و کسری ندارند ؛ همه چیز در اختیار آنها است . در هر زمان و مکان که اراده کنند میتوانند اسباب غم و اندوه و ماتم را رایگان و بدون کوچکترین زحمتی مهیا کنند . شاید دقیقتر این باشد که بگوئیم اسباب ماتمزدگی ، همه جا و همیشه در دسترس آنان است و آنچه را طلب میکنند ، از در و دیوار برایشان میبارد . به سهولت تمام میتوانند ماتمی بر ماتمهای خود بیفزایند و راه خود را ادامه دهند . برای ادامهٔ ناامیدی و ماتمزدگی هیچ مانعی بر سر راهشان نیست . به راستی خوش به حالشان . دیگران چنین هنری ندارند .