کمابیش زنی بودم که تحت تأثیر قرار میگرفتم. یوریس مرا میبل | نشر نی
کمابیش زنی بودم که تحت تأثیر قرار میگرفتم. یوریس مرا میبلعید. اما من به این وابستگی، به نیرو و قاطعیت مردی مثل او نیاز داشتم. او حکم مدرسهای را داشت که به اتمام نرسانده بودم. همان عشقی بود که میتوانست مرا نجات دهد. او به دنیای دیگری تعلق داشت. نوشدارویی بود در نبودنِ تو. خیلی وقتها با او موافق نبودم و این را هم به او میگفتم. ایدهی انقلاب را دوست داشتم، اما کمونیست نبودم. چند ماهی به حزب رفتوآمد داشتم و کمابیش به جای حمایتکردن از رعب و وحشت شوروی، از آن گریخته بودم. تخم شک را در ذهن یوریس کاشتم. او آن را در یادداشتهایش نوشت: چهطور دو نفر که در امید و آرزوهایشان، در سرکشیهایشان، در عدالتخواهیشان اینقدر به هم نزدیکاند میتوانند در مورد مسائل ایدئولوژیک چنین از هم دور باشند؟
از کتاب «و تو برنگشتی» مارسلین لوریدان ایونس ترجمهی نگار یونسزاده