دربارهی ساموئل بکت
ویدئو از وبسایت The school of life
ترجمهی محمدرضا ترکتتاری
یک بار اواسط دههی ۱۹۶۰ بکت برای تماشای مسابقهی تست کریکت [یکی از انواع بازی کریکت] بین انگلستان و استرالیا از پاریس به لندن رفت.
تابستان بود، یک بعدازظهر آفتابی زیبا. آسمان آبی و زمین [ورزشگاه] کریکت لُرد سبز و باشکوه. یکی از دوستانش گفت عجب روزیست. از آن روزهایی که آدم از زنده بودنش خوشحال است. و بکت در پاسخ، به سردی گفت نه دیگر تا این حد!
این داستان دو بُعد از شخصیت بکت را به خوبی نمایان میکند، نگاه غمبار و مایوسانهی مشهورش به زندگی و شوخطبعی زنندهاش. اگر آن طور که هورس والپول گفته جهان برای آنانکه میاندیشند کمدی و برای آنان که حس میکنند تراژدی باشد، این امر با نمایشنامهی در «انتظار گودو»ی بکت، که سوتیترش تراژیکمدی است، جور درمیآید. بکت در نمایشنامهها و آثار مکتوبش به زیباییِ ساده و بیپیرایهای دست یافته بود، بیان رنج بشری در لفافهای از کمدی و طنز سیاه...