Get Mystery Box with random crypto!

محافظ کانال

لوگوی کانال تلگرام nicequotes1400 — محافظ کانال م
لوگوی کانال تلگرام nicequotes1400 — محافظ کانال
آدرس کانال: @nicequotes1400
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
مشترکین: 19
توضیحات از کانال

بودی خوش نبودی بلایم ده پست ✨🫨

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 11

2022-09-02 13:09:36 Losing someone who didn't respect or appreciateyou is actualy a gain , not a loss

از دست دادن كسى كه بهت احترام نميذاشته و قدر بودنت رو نميدونسته
در واقع یه دستاورده نه یه باخت

@Nicequotes1400
102 viewsN Y :#, 10:09
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 13:06:01 لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ !
از گرما می نالیم. از سرما فرار می کنیم.
در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم.
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصير غروب جمعه است و بس!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ:
ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ..
ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ!
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ.

@Nicequotes1400
136 viewsN Y :#, 10:06
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 12:19:43
انا‌‌لله‌وانا‌الیه‌راجعون

تسلیت به جهان اسلام

مولانا مجیب‌الرحمن انصاری شخصیت روحانی و عالم شناخته شده و سخنران مشهور اهل هرات امروز در مسجد جامع گازرگاه بر اثر انفجاری جام شهادت را نوشید

خبرگزاری TBB

حقیقت داره؟
205 viewsFaRah MaLik, 09:19
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 11:33:20
لبخند بزن خوبِ من! نگاه کن؛ روی شیشه‌های پنجره طرحی از صبح کشیده‌ام و بهار را از جزیره‌ی سبز خیالم بیرون آورده‌ام تا در حوالی چشم‌های تو اطراق کند، دیوارها را نمی‌بینی که سبز شده‌اند؟ همین روزهاست که چراغ‌های خانه شکوفه‌کنند، کتاب‌ها گل بدهند، سقف بشکافد و آسمان بریزد روی فرش... همین‌روزهاست که خورشید از پشت شیشه‌های نازک پنجره، داغ‌تر از همیشه به زمستان تنهایی‌مان بتابد. همین‌روزهاست که خوشبخت شویم...
لبخند بزن خوبِ من! گنجشک‌ها برای تماشای لبخند‌های تو صف کشیده‌اند و پروانه‌ها به شوق لمس لبخندهای تو، خیرات می‌دهند. لبخند بزن که لبخندهای تو طلوع دوباره‌ی آفتاب را، تسریع می‌کند.
غمگین نباش که بهار نمرده و خورشید هنوز زنده‌است، ریشه‌ها در عمق همین خاک آرمیده‌اند و ابرها بالای همین آسمان روی دریچه‌های آبی بارش ایستاده‌اند!
هرلحظه ممکن است بهار برگردد، هر لحظه ممکن است آفتاب بتابد، هرلحظه ممکن است خوشبخت شویم...
لبخند بزن که شاخه‌ها با لبخند‌های تو سبز می‌شوند،
لبخند بزن که حال زمین با لبخندهای تو خوب می‌شود،
لبخند بزن...

#نرگس_صرافیان_طوفان
@Nicequotes1400
221 viewsFaRah MaLik, edited  08:33
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 10:28:33
چانس خوب
@Nicequotes1400
271 viewsN Y :#, edited  07:28
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 08:50:19

داستان توبه جوانی که مرا تکان داد

150 کیلومتر تا جهنم......

جوان توبه کننده می گوید:

خداوند بر من منت نهاد و مرا از آتش نجات داد، وقتی میان من و آتش فقط چند ذرع باقی مانده بود.

می گوید: ما سه دوست بودیم، معصیت و گناه ما را دور هم جمع کرده بود، دو دوست من هر سال به یکی از کشورها می رفتند، در آن جا با انواع و اقسام کار های زشت و ناپسند مثل شراب خواری، زنا، قمار و…. با خدا مبارزه می کردند، امسال مرا قانع کردند که با آن ها به مسافرت بروم و کارهای زشت و ناپسند را برای من آراستند،
تصمیم گرفتیم که امسال با ماشین برویم تا حرکت و لذت تا آخرین حد برای ما آسان شود، سوار ماشین شدیم و کیلومترها راه را طی کردیم، من در صندلی عقب نشسته بودم و دوستانم جلو نشسته بودند، ناگهان چشمانم به تابلویی اقتاد که مسافت میان شهرها را نشان می دهد، چیزی که مرا متعجب کرد این بود که روی تابلو نوشته بود:
« صد و پنجاه کیلومتر تا جهنم.»
یا الله! از روی صندلی ام پریدم و به دوستانم گفتم:
مگر شما نخواندید؟
گفتند: چی؟
گفتم: تابلوی راه را که رویش نوشته بود:
« صد و پنجاه کیلومتر تا جهنم.»

به من گفتند تو خسته هستی و نیاز به خواب داری و این تخیلاتت هست.
من ساکت شدم.
بعد از پنجاه کیلومتر تابلوی دوم آمد تا خداوند مرا با آن نجات دهد.
خواندم:
« صد کیلومتر تا جهنم!»
در این جا شروع کردم به قانع کردن دوستانم به ضرورت بازگشت و توبه به سوی خداوند،
گفتم که این یک اخطار و هشدار از طرف خداست، ولی آن ها به من گوش ندادند، در این جا تصمیم گرفتم که از ماشین پایین بیایم و برگردم، آن ها مرا پیاده کردند و رفتند.
ساعت سه بعد از نیمه شب بود، حدود یک ساعت در کنار راه منتظر ماندم، ناگهان یک ماشین سنگینی را دیدم که می آید، من خدا را سپاس گفتم، راننده برای من نگه داشت و من سوار شدم،
او با من سخن نمی گفت، ولی مرتب تکرار می کرد:
انا لله و انا إلیه راجعون.
به او گفتم: که تو را چه شده است؟
گفت: یک ماشین از رو به رو می آمد که تصادف کرد و کسانی که داخلش بودند همه سوختند.
سعی کردم به دو سرنشینش کمک کنم ولی آتش آن ها را بلعید.
به او گفتم: این ماشین چه رنگی بود؟
غافلگیر شدم، چون ماشین دوستانم بود.
در این جا شروع کردم به گریه
و خدای بزرگ و توانا را سپاس گفتم که با فضل و رحمتش مرا نجات داد.

سفارشم به جوانان این است که بسوی پروردگارتان بازگردید و به خالقتان پناه ببرید،
خدایا به ما رحم کن

@Nicequotes1400
@tarjmaqurankarim
385 views05:50
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 08:12:56
چه می کردن
@Nicequotes1400
321 viewsedited  05:12
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 08:07:51 وقتی زندگی لطفش رو ازت دریغ کرد،
نگو چرا من؟
بگو با بد کسی در افتادی

@Nicequotes1400
216 viewsMir Sulaiman Sadat, 05:07
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 08:06:45 امید یعنی
آرزو کنی یه اتفـاق بیفته

ایمان یعنی
باور کنی یه اتفاق ییفته

شجاعت یعنی
کاری کنی یه اتفاق بیفته ....

@Nicequotes1400
210 viewsMir Sulaiman Sadat, 05:06
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 08:05:55 اگر چیزی را با تمام وجود می خواهید، در راه بدست آوردنش تسلیم نشوید...

شاید صبر کردن دشوار باشد اما حسرت خوردن از آن هم بدتر است!!

@Nicequotes1400
210 viewsMir Sulaiman Sadat, 05:05
باز کردن / نظر دهید