Get Mystery Box with random crypto!

نرگس که فلک چشم و چراغ چمنش کرد چشم تو سرافکنده به هر انجمنش ک | دومان

نرگس که فلک چشم و چراغ چمنش کرد
چشم تو سرافکنده به هر انجمنش کرد

تا غنچه به باغ از دهن تنگ تو دم زد
عطّار صبا مُشک خُتَن در دهنش کرد

تا گل به هواخواهی روی تو درآمد
نقاش چمن صاحب وجه حَسَنَش کرد

تا سرو پی بندگی قدّ تو برخاست
دور فلک آزاد زِ بند محنش کرد

تا لاف به هم‌چشمی‌ات آهوی حَرَم زد
سلطان قضا امر به خون‌ریختنش کرد

هر خون که به خاک از دم تیغ تو فروریخت
فردای جزا کس نتواند ثَمَنَش کرد

هر جامه که بر قامت عُشّاق بُریدند
عشق تو به سرپنجه‌ی قدرت کفنش کرد

هر شام دل از یاد سرِ زلفِ تو نالید
مانند غریبی که هوای وطنش کرد

هر کس که به شیرین‌دهنی دل نسپارد
نتوان خبر از حال دل کوه‌کَنَش کرد

با هیچ نشانی نکند سخت کمانی
کاری که به دل غمزه‌ی ناوک‌فکنش کرد

دردا که زِ معشوق نشد چاره‌ی دردم
تا جذبه‌ی عشق آمد و همدرد مَنَش کرد

گفتم که دلِ اهلِ جنون را به چه بستی
دستی به سرِ زلفِ شکن‌برشکنش کرد

زنهار به مستِ درِ میخانه مخندید
کاین بی‌خبری باخبر از خویشتنش کرد

چشمی که به یک غمزه مرا طبع غزل داد
نسبت نتوانم به غزال خُتَنَش کرد

یاقوت‌صفت خونِ جگر خورد فروغی
تا جوهریِ عقل قبول سخنش کرد

#فروغی_بسطامی

https://telegram.me/nimaasakk