Get Mystery Box with random crypto!

حکایتی از عارف جلیل القدر حاج سیّدهاشم حداد قدّس سرّه علّامه | نورمجرّد

حکایتی از عارف جلیل القدر حاج سیّدهاشم حداد قدّس سرّه

علّامه آیةالله حسینی طهرانی رضوان الله علیه

مرحوم حدّاد شبى براى مجلس مذاکره (بلّه بران عقد) با جمعى از رفقا در کربلا به منزل عروس که ميخواستند او را براى پسرشان سيّد برهان الدّين خطبه کنند، رفته بودند؛

و ايشان در گوشه اى نشسته و در حال خود فرو رفته بودند، ناگهان احساس مى کنند کلماتى بطور مبادله ردّ و بدل مى شود. ميفرمايند: چه ميگوئيد؟!

ميگويند: گفتگو در اينست که ما ميگوئيم: مهريّه هفتاد دينار باشد، خانواده عروس ميگويند: هشتاد دينار.

ايشان ميفرمايند: يکصد و پنجاه دينار قرار دهيد! وقتى اين سخن را از ايشان که رئيس و صاحب اختيار است مى شنوند، همگى سکوت اختيار مى کنند و مهريّه را يکصد و پنجاه دينار تعيين مى نمايند.

«روح مجرّد» ص ۵۵۵
https://t.me/joinchat/AAAAAD1E3V1sLdIpZOI4oQ