2018-11-12 11:46:48
آنگونه که منم ۲
یادم نمیاد اولین شعر کتاب فارسی، چی بود و کی خوندمش! ولی از همون موقع که سواددار شدم، یه جور دیگه با شعر لذت میبردم؛ بر عکس رمان!
فکر کنم اول راهنمایی بودم؛ یه معلم پرورشی داشتیم، به جای حرف زدن، برامون شعر میخوند! اولین جلسه که اومد سر کلاس، دیوان پروین اعتصامی رو اورد و شروع کرد به خوندن شعر!
مادر موسی چو موسی را به نیل
درفکند از گفتهی رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت که ای فرزند خرد بیگناه
یادمه اون هفته، همهی بعدازظهرها با دوچرخه میزدم تو خیابون و یکی دوتا کتابفروشی که وجود داشت، دنبال دیوان پروین اعتصامی میگشتم و هیچ کسی هم نداشت!! تا اینکه فکر کنم یکی از فروشندهها دلش برام سوخت و یا شاید هم برای اینکه از شر سؤال پرسیدن هر روز من نجات پیدا کنه، برام یه دیوان پروین رو آورد!
پاییز بود؛ عصر یه روز بارونی در حالی که دوچرخه رو یه دستی میروندم، توی اون دستم، دیوان شعر پروین رو نگه داشته بودم! اون روز نمیدونستم که همین کتاب که اتفاقا قطعش هم کوچیک بود، قراره یه اثر خیلی بزرگ بر من و زندگیم داشته باشه!
رابطهی من با شعر بیشتر شد.
هر جا از شعر رو نمیفهمیدم، گیر نمیدادم؛ رد میشدم!
کمکم اونجاهایی که برام سخت بود، نرم شد؛ درکی که از شعر داشتم بیشتر شده بود.
رفتم سراغ دیوان حافظ
یه قطع جیبی پیدا کردم و خریدم!
یادمه تمام دید و بازدیدهای نوروز سال بعد، اون دیوان حافظ همراهم بود!
اون موقع خونه پدربزرگ زندگی میکردیم، ما طبقهی پایین بودیم و حاج اکبر و حاج خانوم و عمه زهرا، طبقه بالا! عمه زهرا سه سال از من بزرگتره. یه داداش کوچیکتر دارم سه سال با هم اختلاف داریم. صادق!
توی فاصلهی این خونه تا اون خونه، میرفتم تو ماشین حاج اکبر، که با عمه زهرا مشاعره کنم!
گاهی مجبور بودم صادق رو بپیچونم، چون خیلی حرف میزد و مانع مشاعرهی ما میشد. ذهن خلاقی داشت و به تحلیل چیزهایی که میدید میپرداخت! پلاک ماشینها رو میخوند، اسم خیابونها، تابلو مغازهها! ما هم که میخواستم شعرهای حفظ شدهمون رو بخونیم، نیاز به تمرکز داشتیم!
صادق هنوز هم همینجوره! دقتش زیاده و تحلیلگر خوبیه ولی خیلی با شعر حال نمیکنه.
اون سالها همینجوری گذشت…
دوران دبیرستان که دبیرهای فارسی، شعرهای کتاب ادبیات رو معنی میکردن و بچهها هم زیرش معنی رو مینوشتن، من اینکار رو نمیکردم!
در مقابل سؤال معلم که نوروزیان! چرا معنی این شعرا رو نمینویسی؟ همیشه یه جواب داشتم: این شعرها خودشون معنی چیزهای دیگهن! چیزی که خودش معنیه که نمیشه معنی کرد! با یه لبخند از سر رضایت، قانع میشدن!
کلی دفتر نقاشی دارم که شعرهایی که دوست داشتم رو توش نوشتم! چون دفتر خطدار جهت داشت و من دوست داشتم ابیات رو واسه خودم هر جهتی دلم میخواد بنویسم، دفتر نقاشی گزینهی بهتری بود!
علاقمندی من به شعر، این روزها در قالب شعرخوندن فوران کرده و اونها رو با اعتمادبهنفس، در یه کانال تلگرامی منتشر میکنم!
گویندهی حرفهای که نیستم! دورهی فنبیان هم ندیدم؛ تنها چیزی که باعث این کار شده اینه که شعرهای پارسی رو خیلی دوست دارم و اینجوری میتونم هر موقع دلم خواست گوش کنم!
اگه دوست داشتین سر بزنید: https://t.me/voice24
#آنگونه_که_منم
@norouzian
400 viewsedited 08:46